.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
نام ها و نشان ها در گيلان و مازندران
ر. اشکوری
 نام ها و نشان ها در گيلان و مازندران

بد جوری دارند ما را مجازات می کنند, صحبت تنها سر ريختن بمب هايشان, يا طولانی تر کردن صف های نان, شير يا گوشت نيست. می خواهند "ما" را, يعنی هويت ايرانی را از ما بگيرند. می خواهند با دزديدن هويت ملی فرهنگ سازان و فرهنگ ورزانی که به وجودشان به عنوان ايرانی افتخار می کنيم , همچنين با دزديدن نامها و نشانه هايی که يادآور "ما" بودن مان از گذشته های دور ميباشند, اعتماد به نفس جمعی وملی را از ما بگيرند. می دانند که گروه , جمع يا ملتی اگر از بستگی ها و دلبستگيهای مشترک , فرهنگ و ارزشهای مشترک, تاريخ و دستآوردهای مشترک محروم باشد, حتما از اميدها و آرمانها ی مشترک جمعی , گروهی و يا ملی نيز بی بهره خواهد بود و انگيزه ای برای دفاع از خود به عنوان ملت نخواهد داشت. می بينيم که چگونه ابن سينا, رازی , خيام و شهرزاد قصه گوی عرب می شوند و مولوی و نظامی و بابک خرم دين ترک, خوزستان به عربستان و خليج فارس به خليج عربی تغيير نام می دهند. خروار خروار از دفينه های ماندگار از نياکان ما روزانه راهی موزه ها و يا کلکسيون های آمريکا , اروپا و اسرائيل می گردند. سالانه چندين کنفرانس و سمينار فرهنگی و پژوهشی درباره مولوی, خيام, ابن سينا و هزار و يک شب و ديگر دستاوردهای فرهنگی, ادبی و علمی ايران در آمريکا و اروپا تشکيل می گردد بدون آنکه حتی از يک ايرانی برای شرکت در آنها دعوت به عمل آورند. در فيلم هايشان اگر نامی از ايران برده شود حتما برای توهين کردن به ما, منظورم از "ما" ملت ايران است نه دولت, بوده و وحشی و بی فرهنگ مان معرفی می کنند. رياکارانه خود را دوست ملت ايران و با بی شرمی طرفدار استقرار دمکراسی در ايران معرفی ميکنند, ولی پا به پای نهادهای دولتی مان که روز به روز بر محدوديتهای استفاده از اينترنت می افزايند, آنها هم ما را محدود می کنند. ايرانيها عليرغم تمام فشارها و محدويت های داخلی از بزرگترين استفاده کنندگان استفاده از اين وسيله اطلاعاتی در مقايسه با ديگر کشورهای موسوم به جهان سوم می باشند. اما می بينيم که مثلا کشورهايی چون مصر, امارات و اردن و امثالهم در جستجوگرهايی چون گوگل بخش ويژه خود را دارند ولی ما را از آن محروم ميکنند. قسم روباه را باور کنيم يا دم خروس را؟
در زير فشار منگنه های غريبه و "خودی" به عنوان يک فرد ايرانی خيلی تنهاييم, فقط با گرامی داشت و حفظ هرآنچه را که موجب همبستگی و تحکيم "ما" بودنمان می شود, حتی اگر آن چيز نام و نشانی بيش نباشد, می توانيم به مثابه يک ملت رفتار کرده و با خرد ملی خود را از قيد فشار منگنه ها رها سازيم . آنوقت شايد با اتکا به نفس بتوانيم خطاب به دشمنانمان بگوييم: بيهوده تلاش نکنيد ما را بترسانيد, ما نمی ترسيم. ميدانيم که قدرت ارتش هايتان بسيار بيشتر از ارتش اسکندر است , ميدانيم که سپاهيان شما در توحش و تعصب و ددمنشی دست کمی از سپاهيان عرب و ترک و مغول ندارند. اما آيا ميدانيد که ما عليرغم همه ددمنشيها و تاراجگريهای ارتشهای اسکندر و اعراب و ترکان و مغولان ما مانديم ؟. نه تهاجمات وحشيانه بيگانگان و نه بيش از دو هزار سال پيگرد , زندان, شکنجه و اعدام توسط خودکامگان وطنی, از پس بودن ما برآمدند. گرچه هزاران هزار از ما قربانی شديم, اما مانديم و خواهيم ماند.

------------------------------------

قصدم اين بود که درباره ريشه و معنای نام های شهرها, رودها, کوهها... و خلاصه وجه تسميه اماکن گيلان و مازندران مطلب کاملی تهيه کرده تا با درج آن در گاهنامه اينترنتی شماليها در اختيار هم ميهنان مان قرار گيرد. اما همانطور که ملاحظه می کنيد نام بسياری از اماکن در ليست زير وجود ندارد. علت اش نبود منابع و ماخذ معتبر و يا بی اطلاعی من از وجود آنها می باشد. از همه شماليهای عزيز می خواهم که اگر اطلاعاتی درباره نام شهر و يا ديگر اماکن شمال دارند برای تصحيح و تکميل اين ليست آن را از طريق پست الکترونيکی که در بالای صفحه آمده و يا پر کردن فرم تماس که آدرس آنرا سطر پايين می نويسم در اختيارم قرار دهند
http://www.shomaliha.com/tamas.html

گيلان
کادوسيان يا کاسپيان نام مردمان بومی بود که در گيلان امروز و بخش هايی از مازندران ميزيستند. ديگر اقوام, مثل آشوريها, يونانيها و مادها آنها را به نامهای کادوسيان, آمردان و گلان(گيلان) می ناميدند. همانطور که مثلا آلمانی ها به نامهای ژرمن, دويچ, توسک و آلمانی ناميده می شوند. به روايتی کادوسيان خود شامل سه قبيله خويشاوند: کادوسيان, آمردان و گلان بودند. باری نام سرزمين گيلان ماخوذ از نام قوم باستانی ساکن ساحل جنوبی دريای مازندران يعنی کادوسيان و يا گلان می باشد

مازندران
نام قديمی مازندران تپورستان (طبرستان شکل عربی آن) بود که برگرفته از قوم تپورها می باشد. تپورها, آمردان, گلان و کادوسيان اقوام خويشاوندی بودند که در ساحل جنوبی دريای مازندران می زيستند. به گفته ابن اسفنديار نام مازندران بعدها جانشين تپورستان شد. درباره معنای آن چند روايت است که تنها به چهار روايت رايج تر اشاره می کنم.
ريشه کلمه مازندران را از كلمه " ماز" به معنى" دژ" مى دانند. می دانيم که به فرمان مازيار بن قارن سردار معروف طبرستان، براى جلوگيرى از نفوذ اعراب در نقاط حساس اين منطقه به احداث دژ پرداختند و مازندران را به صورت (ماز + اندرآن) به معنى " دژ درآن" مى شناختند. يکی از اين دژها که هنوز پابرجاست قلعه مازيار می باشد که در شمال تهران بعد از قلعه توچال و مهرچال قرار دارد
به روايتی کلمه مازندران آميخته‌ای از ماز به معنی بزرگ و و اينديرا يعنی ديو و ان پسوند مکان می باشد که معنی جايگاه ديو بزرگ يا ديو سپيد که همان دماوند باشد را ميدهد . ملک الشعراء بهار ميگويد: ای ديو سپيد پای در بند / ای گنبد گيتی ای دماوند
ابن اسفنديار معتقد است موز نام کوهی در منطقه بوده و مازندران يعنی جايی که کوه موز درآن (دران) واقع بوده و موزندران به تدريج به مازندران تبديل شده است

بالاخره آقای جواد مفرد کهلان می نويسند: نام مازندران و مازنی اوستا را از ريشه مز (بزرگ)- زن می گيرم يعنی "سرزمين زن يا الهه بزرگ" يا "سرزمين مردم زن سالار" که اين به طوری که ازپرستش الهه آب ها و مقام نسبتاٌ والای زن در جامعهً مردم شمال ايران يعنی مازندران و گيلان پيداست با سنت های کهن اين ديار پيوند دارد.
برای اطلاعات بيشتر می توانيد به تارنمای مازندنومه به آدرس زير مراجعه کنيد:
http://www.mazandnume.com

دريای مازندران, کاسپين, خزر
همه جای دنيا و از جمله بيشتر کشورهای ساحلی اين درياچه زيبا , آن را به نام ايرانی کاسپين که بر گرفته از نام قوم ايرانی کاسپيان که در شمال ايران می زيستند می نامند, الا خودمان. روان شاد کريم کشاورز می نويسد: دريای خزر در دورانهای گوناگون به اسامی کرانه نشينان آن و يا اقوام و قبايلی که گهگاه در مجاورت آن مسکن گزيده بودند ناميده می شده و تمام يا بخشی از آن به نامی موسوم بوده, مانند: دريای خزران, دريای کاسپيان, دريای هيرکانيه(گرگان), دريای جرجان, دريای گيلان(يا بحرالجيل), دريای ديلم, دريای طبرستان, دريای مازندران. ياقوت حموی می گويد که ارسطو اين دريا را هيرکانيه ناميده. اعراب نخست اين دريا را بحر جرجان و سپس بحر خزر ناميدند. بطلميوس آن را دريای هيرکانيه می خواند. ابن خلدون آن را بحر طبرستان می نامد
برای اطلاعات بيشتر می توانيد به تارنمای ورگ به آدرس زير مراجعه کنيد:
http://www.varg.ir/archives/2005/09/post_9.php

آمل
نام آمل از نام يک دختر زيبای مازندرانی به نام آمله گرفته شده است. می گويند پادشاه بلخ که عاشق آمله بود پس از سالها تلاش بالاخره به وصال خود رسيد و در محل کنونی آمل قصر بزرگی برای وی ساخت که بعدها به شهر بزرگی تبديل شد. به روايتی ديگر نام آمل از نام قوم باستانی آمردان که در مازندران می زيستند گرفته شده است. نام آمل شانزده بار در شاهنامه آمده است. فردوسى بزرگ، آنگاه كه از بيداد سلطان محمود غزنوي، جلاى وطن كرد به آمل نزد پادشاهان آل باوند و آل زيار پناه برد

آستارا
در گذشته چون در منطقه آستار مردابها و باتلاقهای زيادی بود کاروانهايی که از آنجا می گذشتند بسيار آهسته و با احتياط بايد از آن منطقه می گذشتند, و آن منطقه را آسته رو يا آهسته رو می خواندند, که کم کم به آستارا تبديل شد

انزلی
چند روايت درباره نام انزلی:1: انزلی برگرفته از کلمه انزليج يعنی اسکله ی پهلو گرفتن کشتی ها.2: برگرفته از نام قوم انزان که در گذشته در ساحل دريای مازندران می زيستند. 3: انزل و يا انگر که معنی لنگر می دهد. 4: چون کادوسيان, يعنی ساکنان بومی گيلان با پارسيان متحد شدند, به اين مناسبت اين محل را انشان يا انزان که خاستگاه پارسيان بود ناميدند. سال 1314 نام شهر را به پهلوی تغيير دادند و در سال 1357 دوباره به انزلی تغيير يافت

بابل
بابل در گذشته های دور به سبب وجود آتشکده ميترا در آنجا "ما ميتر" و به گويش بوميها "مه ميترا" يعنی جايگاه ميترای بزرگ ناميده ميشد. اعراب آنرا مامطير می ناميدند. به علت قرار داشتن بين دو شهر بزرگ آمل و ساری و گسترش بازارها و روابط تجاری به بارفروش تغيير نام يافت. سال ۱۳۱۰ خورشيدی به بابل تغيير نام يافت. که برگرفته از نام بابلرود می باشد. نام بابل از دو بخش "با" يعنی آب يا مايعات و "بل" يعنی فراوان تشکيل می شود که در مجموع به معنای آب فراوان است

بابلسر
نام قديم آن مشهدسر بوده است. اين نام از آن رو بر اين شهر نهاده شده بود که مردم گيلان و غرب مازندران برای سفر به مشهد از اين شهر می گذشتند. بعدها به خاطر نزديکی با شهر بابل و بابلرود به بابلسر تغيير يافت

بهشهر
بهشهر نامی است که حدود 70 سال پيش به اين شهر داده شد. در ابتدا به علت فراوانی گورخر وحشی در منطقه خرگوران ناميده می شد. مدتی هم ناميه، كبود جامه، و تميشه ناميده می شد. شاه عباس صفوی چون مادرش از بهشهر بود شهر را اشرف يا اشرف البلاد نامگذاری کرد.

تنکابن(شهسوار)
تنکا نام قلعه ای بود در منطقه و چون شهر در پای اين قلعه ساخته شد آنرا تنکابن (بن يعنی پای, زير) ناميدند. سال 1310 نام شهر را به شهسوار تغيير دادند. بعداز انقلاب دوباره به تنکابن تغيير يافت. تنکابن يا شهسوار شايد تنها شهر در ايران باشد که از هر دو تا نامش تقريبا بطور مساوی از طرف خود اهالی و يا ديگر ايرانيان استفاده می شود

رامسر
نام قديم رامسر سخت سر بود.منطقه بين تنکابن(شهسوار) و رودسر که شهر رامسر بين آنها قرار دارد از مناطقی است که هيچ کدام از مهاجمان بيگانه, از اسکندر گرفته تا اعراب و ترکان و مغولان نتوانستند آنرا به تصرف کامل خود درآورند. به همين جهت تمام اين منطقه و مردمانش را که در مقابل زورگويان و مهاجمان مقاومت و سرسختی بسيار نشان می دادند سخت سر می ناميدند. بعدها به بزرگترين دهی که در منطقه بود(در محل رامسر کنونی) سخت می گفتند. سال 1314 نام شهر از سخت سر به رامسر تغيير يافت

رشت
نام قديم رشت دارالمرز بود. نميدانم از کی به رشت تغيير يافت. روايتی است که چون اين شهر يکی از مراکز بزرگ ابريشم ريسی بود نام رشت که مشتق از ريسيدن و رشتن است روی آن گذاشته شد. به روايتی ديگر کلمه رشت از دوبخش "رش" يا وارش که به معنی باران ريز است و پسوند "ت" که تداوم را ميرساند تشکيل شده است, و مجوع آن می شود شهر باران های هميشگی. به عقيده دهخدا کلمه رشت به حساب ابجد سال 900 هجری می شود و چون شهر در اين سال ساخته شده است آنرا رشت ناميدند

رودسر
رودسر از شهرهای باستانی ايران است و در دوران باستان کوتم ناميده می شد. اعراب آنرا هوسم می ناميدند. حدود پانصد سال پيش نام شهر به رودسر(کنار رود) تغيير يافت

ساری
به گفته ابن اسفنديار فرخان بزرگ که از اسپهبدان مازندران بود, و در قرن اول هجری می زيسته, اين شهر را به نام فرزندش سارويه ساخته است. ساری از شهرهای باستانی مازندران است. بناى شهر را به توس پسر نوذر نسبت ميدهند. آرامگاه ايرج، سلم و تور، فرزندان فريدون را در ساری ياد کرده اند. منوچهر، شاه پيشدادی به خون خواهی پدر خود ايرج عموهايش سلم و تور را کشت و آنان را در کنار آرمگاه پدرش در ساری دفن کرد.

صومعه سرا
اسم اين شهر برگرفته از عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری شيخ عبدالله صومعه ای می دانند که امروزه مزارش در اول جاده صومعه سرا ـ فومن قرار گرفته است. برخی بر اين باورند که چون در گذشته های دور در اين منطقه گلی به نام (صومعه) وجود داشته و اسم آن از آنجا برگرفته شده است. از آنجائيكه در زبان گيلكى صومعه سرا را " سوماسرا" تلفظ مى كنند،و با توجه به معنى كلمه "سوما" كه زاهد و بى ريا معنى مى دهد،گروهى اين مساله را دليل نامگذارى اين منطقه ميدانند. والبته قرار گرفتن تعداد قابل توجهى امامزاده و مسجد در اين منطقه نيز از نكات قابل اشاره در نامگذارى اين شهرستان مى باشد. (اين مطلب تماما از وبلاگ سوما می باشد که آدرس آن در پايين آورده می شود)
http://www.sooma.blogfa.com

لاهيجان
لاهيجان: يعنی شهر ابريشم . دکتر بهرام فره وشی استاد زبان های باستانی می نويسد : لاه در پارسی ميانه به ابريشم اطلاق می شده و در برهان قاطع لاه به معنی پارچه ابريشمی سرخ آمده است. لاهيگان که لاهيجان شده يعنی محلی که در آنجا ابريشم به دست می آيد

لنگرود
لنگرود که در قديم بندرگاهی آباد بود و چون در رودخانه اش کشتی ها و قايق ها لنگر می انداختند، نام "لنگر رود" و بعدها لنگرود را به خود گرفت

سماموز يا سما موس
چون سماموز تا چندی پيش بسيار ناشناخته بود , حتی برای اغلب شماليها, و همچنين اطلاعات گاها بسيار غلط درباره آن در سايتهای اينترنتی منتشرشده و می شود لازم است توضيحاتی درباره اين بلند ترين کوه (حدود3650 متر) گيلان بدهم. از نطر موقعيت جغرافيايی سماموز در شرقی ترين قسمت استان گيلان واقع است, و نه استان مازندران, گرچه برای صعود به آن می توان با ماشين از رامسر, غربی ترين شهرستان استان مازندران به جواهرده(جورده) رفته و پس از رسيدن به منطقه زيبای لپاسر و پنج تا هفت ساعت کوهنوردی به سمت غرب به سماموز رفت. در شرق گيلان دو دهستان بسيار بزرگ هست به نام های قاسم آباد و سياهکلرود (با سياهکل لاهيجان اشتباه نشود), که هرکدامشان شامل چندين ده و روستای بزرگ و کوچک هستند. مردمان اين دو دهستان از گذشته های بسيار دور به علت شيوه زندگيشان که ترکيبی از دامداری و کشاورزی است, مجبور بودند برای نگاهداری دامهای خود سه ماه تابستان را تمام خانواده و يا بخشهايی از خانواده درييلاق زندگی کنند. نام ييلاقشان جواهردشت(جوردشت) است. برای رفتن به جواهردشت از قاسم آباد يا سياهکلرود بايد يک روز طی مسافت کرد که حدود شش ساعت آن فقط سربالايی از درون جنگل می باشد , البته اخيرا جاده ماشين رو خطرناکی درست کردند که تاکنون جان چندين نفر را گرفته است. درست جايی که جنگل تمام شده و مراتع آغاز می شوند, به جواهردشت می رسيم. طبيعت به اين زيبايی را در کمتر جايی می توان يافت, از اينجا وقتی هوا صاف است در سمت شمال می توان تمام جنگل و تعدادی از شهرهای شمالی و دورترها دريا را ديد. و اگر آسمان شمال ابری باشد تصوير زيبای ديگری در برابر چشمانمان قرار ميگيرد.

تصوير بسيار زيبای ابرهای انبوه و متراکمی که در زير پاهای مان جنگل و شهرها را پوشانده, و چون دريايی می نمايد که که به آدم شوق پريدن از آن بالا و شنا کردن در آن دريای هوس انگيز وابرين می دهد. و اگر به سمت جنوب برگرديم سماموز زيبا و سربلند با آن يخهای هزاران ساله اش را می بينيم.اينجا چشمه هايی که ازدل کوه بيرون ميزنند فراوان است, معروترين شان عبارتند از ميلجاخانی, هال خانی, صقل خانی و شمشير بزا خانی. چنانکه می بينيد نام اغلب چشمه ها به خانی ختم می شود و خانی در زبان پهلوی يعنی چشمه. آب بعضی چشمه ها مثلا ميلجا خانی آنقدر سرد هست که هرگز موفق نشدم انگشتم را بالای يک دقيقه در آب نگه دارم. از جواهر دشت به دو طريق می توان به قله سماموز صعود کرد, يک مسير بسيار طولانی ولی راحت تر, و ديگری مسيری که بيشتر مردم آنرا انتخاب می کنند , کوتاه تر است اما از همان برداشتن اولين قدم تا نوک قله فقط سربالايی می باشد و حدود شش تا نه ساعت طول می کشد. درست در نوک کوه مقبره امامزاده ای هست که به روايتی مقبره شاه يحيي، حاكم تنكابن و برادر سلطان محمد لاهيجانى است که در سال ۸۸۳ هجرى فوت کرد.اگر تابستان باشد سمت های جنوبی و شرقی و غربی قله خشک و پوشيده از سنگهای يخچالی است و در سمت شمالی يخچال معروفش قرار دارد. از آن بالا در سمت شمال می توان جواهردشت و جنگل و مينياتوری از شهرهای شمالی و دريای مازندران را ديد. ودر سمت جنوب, آن دور دورها اشکورات را. يخ چند هزارساله ای که جانب شمالی قله را می پوشاند هرگز کاملا آب نمی شود, حتی در داغ ترين تابستانها , بسيار سخت است و برای برداشتن آن بايد از کارد بزرگ يا سنگهای تيز استفاده کرد. از نزديک که به يخ نگاه ميکنی براثر نشست خاک, رنگ آن اندکی متمايل به سرخی است, قاسم آباديها و سياهکلروديها به اين يخچال می گويند هندانه تابار , هندانه که همان هندوانه است و تابار يعنی يخچال طبيعی, اهالی آنجا معتقدند روزی امامزاده ای يا قديسی پس از رسيدن به قله تشنه اش شد و هندوانه ای را که داشت آنجا خورد و براثر ريختن آب هندوانه روی يخ آنرا قرمز کرده است. در گردنه ها و پای سماموز, در هر چهار جهتش دامدارانی که از دو ده نامبرده می باشند در اقامتگاههای موقتی خود که کولام يا مالنگه ناميده می شود اقامت دارند و نزديکترين کولام ها به قله, داغوله, پشته کوه رزنه بن, دور مالنگه هستند. ساکنين تمام آبادی هايی که بيشترين رفت و آمد را به اين کوه زيبا داشته و دارند تا آنجا که من از کودکی ام بياد دارم و با پرس و جو از بزرگترها, هميشه آنرا سماموز می ناميدند و نه سماموس. در نزديکی قله سماموز قله کوچکتری که حدود دويست متر ارتفاعش کمتر است قرار دارد که محلی ها آن را کوچه سماموز (سماموز کوچک) می نامند. اينکه معنای کلمه سماموز چيست را هنوز دقيقا نميدانم , اما حدسهايی می زنم و تا به تقريبا يقين بدل نشود نمی نويسم. البته موز که بخش دوم نام کوه را تشکيل می دهد در بخشهايی از گيلان و مازندران به معنای کوه می باشد
کسانی که امکان ديدن سماموز از نزديک را ندارند برای ديدن آن از بهترين زاويه می توانند با دو تا سه دقيقه قايق سواری و دور شدن از ساحل در هرنقطه ای بين کلاچای و چابکسر آنرا ببينند.
مطلب جالب و خواندنی در رابطه با اسم مکانها در تارنمای ورگ هست که علاقمندان را به خواندن آن جلب می کنم

ر. اشکوری

منبع :سایت شمالیها


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

طبرستان 24 تير 1386
سلام ریشه مازندران را می توان از درخت ماز یا چمازی نیز دانست که در جنگلهای این منطقه بوفور یافت می شود.
نا شناس 2 مرداد 1386
نام بين المللي و ايراني كاسپين كه مربوط به مردم گيلان است براي درياي خزر مناسب تر است تا آن مجهول و بي هويتي كه شما استفاده كرديد!!!
نا شناس 2 مرداد 1386
نام بين المللي و ايراني كاسپين كه مربوط به مردم گيلان است براي درياي خزر مناسب تر است تا آن مجهول و بي هويتي كه شما استفاده كرديد!!!
نا شناس 12 مرداد 1386
زنده باد فرهنگ غنی گیلان و مازندران.زنده باد شمال ایران.زنده باد شمالی های ایران. دست شما درد نکند.شهروندی از گیلان
گیلک 12 شهريور 1386
سلام.خسته نباشید.میخواستم بگم که نام کاسپین ایرانی نیست بلکه معرب کلمه قزوین هست و در گذشته به دریای مازندران دریای قزوین گفته می شده که البته این کلمه قزوین علیرغم اینکه تصور میشه کلمه ترکی نیست و یک کلمه کاملا پارسی هست.........ادامه بدید سایت بسیار خوبیه...آپدیت کنید...ما هستیم
یسنا حبیبی 12 خرداد 1388
سالهای زیادی است که شهرستان سیاهکل از لاهیجان جدا شده است واینکه مطلبی درباره ی دیلمان با توجه به سابقه تاریخی ان ندیدم.
نا شناس 25 آبان 1390
منطقه استراتژیک چابکسر هم دارای قدمت باستانی است و مقبره آقا جعفر ابیض که بکمک اهالی با مامورین خلیفه عباسی میجنگیده در دهستان میانده وجود داشته که احتیاج به مرمت دارد منطقه ای هم بنام جنگسرا در چابکسر و نزدیک ارامگاه جعفر ابیض است که گویا محل وقوع جنگ مابین قوای عباسیان با آزادیخواهان گیلم و دیلم بوده است ضمنا اداب و رسوم خاص و صنایع دستی و پوشش محلی اهالی و گویش ها و تعبیرات و نام مناطق و محلات و روستاهها و همچنین وجود گورهای باستانی زرتشتیان که بصورت غیرمجاز تخریب میشود همگی نشان از وجود تمدن میترایی و اساطیری در این منطقه است که نیاز به کاوش و انجام تحقیقات باستانی دارد

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.071 seconds.