آخرین عناوین
پربیننده ترین عناوین
|
بمبهای سمی خاموش: دفنگاه پسماند گیلان
شمال نیوز: در گیلان، کافی است پنجره خانهای در حوالی سراوان یا حتی بخشهایی از رشت را باز کنید؛ بوی تلخ زباله، آشنا و همیشگی است. سالهاست که بحران پسماند از سطح یک دغدغه محیط زیستی ساده فراتر رفته و به زندگی روزمره مردم، به ارزش زمین و خانههایشان، به آب و خاک و حتی به روان جمعی استان گره خورده است.
به گزارش شمال نیوز، سراوان، فقط یک روستا در چند کیلومتری رشت نیست؛ نماد زخمی است که دیگر همه ما آن را بر تن گیلان میبینیم. رانشهای مکرر، رودخانهای که با شیرابه سیاه میشود، ماهیگیرانی که میگویند «دیگر رودخانه به ما ماهی نمیدهد»، کشاورزانی که از کاهش کیفیت برنج و سبزیهایشان مینالند، و مردمی که هر روز با اضطراب بیماریهای گوارشی و پوستی زندگی میکنند.
این روایتها را بارها شنیدهایم. اما نکته اصلی اینجاست: بحران پسماند فقط داستان سراوان نیست. از انزلی تا لنگرود، از رودسر تا آستارا، چهرههای متفاوت همین بحران دیده میشود:
کارخانههای کود آلی نیمهفعال یا تعطیل، دفنگاههای غیراستاندارد، سوزاندن زباله در فضای باز، و در نهایت، پرندهها و دامهایی که بر سر زباله تغذیه میکنند.
این وضعیت تنها بهداشتی و محیط زیستی نیست؛ یک بحران اجتماعی است. جوانی که میخواهد در گیلان بماند و کار کند، وقتی بوی زباله در هوای شهرش میپیچد، وقتی رودخانهاش سیاه است و سواحلش آلوده، امیدی به آینده نمیبیند. گردشگری که برای دیدن سرسبزی گیلان آمده، وقتی کنار ساحل کیسههای زباله را میبیند، خاطرهای ناخوش میبرد.
سراوان، فقط یک روستا در چند کیلومتری رشت نیست؛ نماد زخمی است که دیگر همه ما آن را بر تن گیلان میبینیم. رانشهای مکرر، رودخانهای که با شیرابه سیاه میشود، ماهیگیرانی که میگویند «دیگر رودخانه به ما ماهی نمیدهد»، کشاورزانی که از کاهش کیفیت برنج و سبزیهایشان مینالند، و مردمی که هر روز با اضطراب بیماریهای گوارشی و پوستی زندگی میکنند
پسماند در گیلان، آزمون بزرگی برای توان مدیریتی ماست. آزمونی که در سالهای گذشته نمره قبولی نگرفتهایم. نه به این دلیل که راهحل وجود نداشته، بلکه به این دلیل که تصمیمها مقطعی، پراکنده و بیشتر تبلیغاتی بودهاند تا راهبردی.
امروز اما یک فرصت تازه وجود دارد: مدیرعامل جدید سازمان مدیریت پسماند گیلان. در چنین نقطهای، هر تصمیمی سرنوشتساز است. این متن، نه صرفا برای نقد گذشته، بلکه برای ترسیم یک نقشه راه است. نقشهای که اگر دنبال شود، استان میتواند ظرف سهسال از بحران زباله به الگوی ملی مدیریت پایدار پسماند بدل شود. و اگر نادیده گرفته شود، بحرانهای بهداشتی، اجتماعی و اقتصادی چنان عمیق خواهند شد که جبرانشان دشوار خواهد بود.
چرا هنوز در نقطه اول ایستادهایم؟
اگر از سالهای ۱۳۷۰ به بعد پرونده پسماند در گیلان را ورق بزنیم، متوجه میشویم تقریبا همه نسخهها امتحان شدهاند. کارخانه کمپوست ساختیم، زبالهسوز سفارش دادیم، دفنگاه جدید جانمایی کردیم، تصفیهخانه شیرابه طراحی کردیم، حتی اختراعات عجیبوغریب با عنوان «تبخیر شیرابه» امتحان شد. میلیاردها تومان هزینه شد، اما نتیجه چه بود؟ امروز هنوز همان داستان است: کوههای زباله، شیرابه، بوی تعفن و نارضایتی مردم.
چرا چنین شد؟ پاسخ را باید در پنج محور جستوجو کرد:
۱. پراکندگی نهادی و تصمیمات مقطعی
مدیریت پسماند در گیلان شبیه تیم فوتبالی بوده که هر بازیکن خودش توپ را دنبال کرده، بدون اینکه مربی یا نقشهای واحد وجود داشته باشد. شهرداریها هرکدام راه خود را رفتهاند، استانداری هر دوره یک تصمیم گرفته، نمایندگان مجلس فشارهای سیاسی وارد کردهاند، و سازمانهای ملی هم یا دیر وارد شدهاند یا نیمهکاره ماندهاند.
نتیجه این شده که هر پروژهای بیشتر رنگ تبلیغات داشته تا راهبرد. بستن سراوان بدون آمادهسازی محل جایگزین، نمونهای روشن است: تصمیمی درست در نیت، اما ناقص در اجرا که بحران را تشدید کرد.
۲. غیبت داده و آمار دقیق
بارها گفتهایم: «بدون دانستن، نمیتوان مدیریت کرد.» اما مدیریت پسماند در گیلان، بیشتر بر حدس و گزارشهای پراکنده تکیه داشته تا بر دادههای دقیق.
ما هنوز آنالیز کامل فیزیکی و شیمیایی پسماند استان نداریم. میزان فلزات سنگین و ترکیبات سمی در پسماند مشخص نیست. آمار رسمی از حجم واقعی تفکیک در مبدأ وجود ندارد.
وقتی اطلاعات شفاف نباشد، هر سرمایهگذار یا تصمیمگیری دچار تردید میشود و نتیجه، پروژههای نیمهتمام است.
۳. ناکارآمدی در زیرساختها
کارخانههای کود آلی گیلان نمونهای روشن از سوءمدیریت زیرساختی هستند.
کارخانه رشت با ظرفیت اسمی ۱۰۰۰ تن در روز، در بهترین حالت ۲۰۰ تن پردازش میکند. کارخانه رودسر تعطیل شده و عملا به محل دپوی پسماند بدل شده است. کارخانه بندرانزلی برای شاخ و برگ طراحی شد، اما حالا پسماند خام میگیرد. کارخانه لنگرود تجهیزات دارد، اما سالهاست غیرفعال است.
اینها فقط ساختمانهایی با اسم «کارخانه» هستند، نه ابزار واقعی حل بحران.
۴. فشارهای سیاسی و نبود اقتدار مدیریتی
مدیریت پسماند در گیلان بارها قربانی مداخلات سیاسی شده است. نمایندگان مجلس و شوراها اغلب بهجای پشتیبانی از تصمیمات کارشناسی، با فشارهای محلی پروژهها را متوقف یا منحرف کردهاند. نتیجه این شده که سازمان مدیریت پسماند، بهجای اینکه اقتدار داشته باشد، مجبور شده واکنشی و منفعل عمل کند.
۵. غفلت از مردم
شاید مهمترین ضعف، همین باشد. مردم گیلان بارها نشان دادهاند که اگر به آنها اعتماد شود، در کنار مسئولان خواهند ایستاد. اما در حوزه پسماند، آنها بیشتر ناظر مشکلات بودهاند تا شریک راهحل.
آموزش فراگیر در مدارس و محلهها تقریبا وجود نداشته است. مشوقهای اقتصادی برای تفکیک در مبدأ طراحی نشده است. مردم بیشتر با بوی زباله، مگس و شیرابه مواجه شدهاند تا با حس مشارکت.
این غفلت، سرمایه اجتماعی را فرسوده و اعتماد عمومی را کاهش داده است.
نتیجه این پنج ضعف
اگر بخواهیم یک تصویر کلی بدهیم: گیلان در مدیریت پسماند گرفتار «چرخه معیوب» شده است.
پروژههای ناقص
افزایش نارضایتی مردم
فشار سیاسی برای اقدام فوری
تصمیمات مقطعی
پروژههای ناقص دیگر.
تا زمانی که این چرخه شکسته نشود، هر هزینهای، هر وعدهای و هر پروژهای به سرنوشت گذشته دچار خواهد شد.
پسماند در گیلان، آزمون بزرگی برای توان مدیریتی ماست. آزمونی که در سالهای گذشته نمره قبولی نگرفتهایم. نه به این دلیل که راهحل وجود نداشته، بلکه به این دلیل که تصمیمها مقطعی، پراکنده و بیشتر تبلیغاتی بودهاند تا راهبردی
تجربههای محلی؛ سالکده و لسکوکلایه، دستاوردها و کاستیها
گاهی در دل بحران، جرقههایی از امید دیده میشود. در گیلان، دو تجربه محلی بارها مورد توجه رسانهها قرار گرفتهاند: سالکده در و لسکوکلایه در آستانه . هر دو، در ظاهر، نمونههایی موفق از مدیریت محلی پسماند به شمار میآیند. اما آیا این تجربهها میتوانند به «الگوهای پایدار» بدل شوند؟
سالکده؛ تلاش یکنفره
روستای سالکده، شاید معروفترین نمونه در گیلان باشد. در این روستا آقای نیکپی با پشتکار شخصی، نظامی ساده طراحی کرد:
زبالهتر در خانه مدیریت میشود. زباله خشک بهطور جداگانه جمعآوری میگردد. زباله غیرقابلبازیافت در کورهای محلی سوزانده میشود.
در نگاه اول، نتایج چشمگیرند: حجم زباله دفنی کاهش یافته، مشارکت مردم بالا رفته و رسانهها بارها از این تجربه تمجید کردهاند. سالکده به نمادی از «میتوانیم» بدل شده است.
اما کافی است کمی دقیقتر نگاه کنیم.
این مدل برنامه مالی پایدار ندارد؛ همهچیز بر پایه اراده یکنفر است. نظام آموزشی مدون برای استمرار این فرهنگ وجود ندارد. ارزیابی محیط زیستی مستقل از سوزاندن زبالهها انجام نشده است. مهمتر از همه، طراحی نهادی برای انتقال این تجربه به دیگر روستاها وجود ندارد.
به زبان ساده، سالکده «اجرا شده، اما طراحی نشده است». و این نقض همان اصل کلیدی در علم مدیریت استراتژیک است: هیچ تجربه موفقی، بدون طراحی، پایدار و قابلتوسعه نیست.
لسکوکلایه؛ لاشهسوز بهجای راهحل
در لسکوکلایه، تمرکز بر استفاده از دستگاه لاشهسوز بوده است. مسئولان محلی و رسانهها بارها این دستگاه را بهعنوان راهحلی فوری معرفی کردهاند. اما آیا چنین تجهیزاتی میتواند بحران پسماند را حل کند؟
پرسشهای جدی مطرح است:
دمای احتراق، نوع فیلترها و مدیریت خاکستر چگونه است؟ آیا بررسی تخصصی روی انتشار دیاکسینها و فلزات سنگین انجام شده است؟ در اقلیم مرطوب گیلان، آیا خطر انتشار آلایندههای ثانویه بیشتر نمیشود؟
واقعیت این است که در دنیا، استفاده از چنین دستگاههایی برای مدیریت روستایی پسماند، سالهاست کنار گذاشته شده است. راهحلهای پایدار بهجای سوزاندن، بر تفکیک در مبدأ، بازیافت و آموزش تکیه میکنند.
دستاوردها و محدودیتها؛ نگاهی منصفانه
نه باید این تجربهها را صرفا تخریب کرد و نه باید بیمحابا آنها را «الگوی ملی» خواند.
دستاوردها: نشان دادهاند که اگر اراده و مشارکت مردم باشد، تغییر ممکن است. فرهنگسازی در سطح محلی میتواند مؤثر باشد. هزینهها را میتوان کاهش داد. محدودیتها: این مدلها شخصمحور، فاقد طراحی نهادی، بدون پشتوانه مالی پایدار و بدون ارزیابی فنی هستند.
بههمین دلیل، هرچند ارزشمندند، اما هنوز «الگو» نشدهاند.
درسهایی برای آینده
از سالکده و لسکوکلایه چه میتوان آموخت؟
۱. نقش مردم حیاتی است. مشارکت اجتماعی کلید موفقیت هر برنامه است.
۲. فردمحوری خطرناک است. تجربهای که به یکنفر وابسته باشد، با رفتن او فرو میریزد.
۳. سوزاندن بنبست است. حتی اگر در کوتاهمدت کارآمد بهنظر برسد، در بلندمدت هزینههای محیط زیستی و اجتماعیاش سنگینتر خواهد بود.
۴. طراحی نهادی ضروری است. برای توسعه هر مدل محلی، باید ساختاری نهادی، مالی و آموزشی شکل بگیرد.
نگاه مردم؛ امید و تردید
گاهی در دل بحران، جرقههایی از امید دیده میشود. در گیلان، دو تجربه محلی بارها مورد توجه رسانهها قرار گرفتهاند: سالکده در و لسکوکلایه در آستانه . هر دو، در ظاهر، نمونههایی موفق از مدیریت محلی پسماند به شمار میآیند. اما آیا این تجربهها میتوانند به «الگوهای پایدار» بدل شوند؟
وقتی با مردم سالکده یا لسکوکلایه صحبت کنید، دو حس متضاد را همزمان میبینید:
از یکسو، افتخار به اینکه روستایشان نامش در رسانهها آمده و الگوی استان معرفی شده است. از سوی دیگر، تردید که آیا این تلاشها ادامه خواهد داشت یا با تغییر دهیار و مسئولان به پایان میرسد.
این تردید، دقیقا همان چیزی است که باید از بین برود. مدیریت پسماند نباید به اراده افراد گره بخورد؛ باید در قالب یک نظام پایدار و نهادینه شکل گیرد.
سالکده و لسکوکلایه، بذرهایی ارزشمندند. اما اگر بدون بازطراحی علمی و نهادی توسعه یابند، بهجای اینکه به درختی تنومند بدل شوند، شاید در آیندهای نزدیک به بحرانهای تازه منجر شوند.
درس مهم این است: نباید از یک تجربه محلی، شتابزده «الگو» ساخت. بلکه باید آن را بهدقت بازطراحی، نهادینه و با چارچوبهای جهانی و ملی انطباق داد.
وضعیت کنونی گیلان؛ میان دادهها و زندگی روزمره
امروز اگر بخواهیم تصویری واقعی از مدیریت پسماند در گیلان ترسیم کنیم، باید به دو زبان حرف بزنیم: زبان دادهها و زبان مردم. دادهها واقعیت عینی بحران را نشان میدهند، و روایت مردم، عمق انسانی و اجتماعی آن را آشکار میکند.
چهره عددی بحران
بر اساس برآوردهای رسمی، استان گیلان روزانه حدود ۲۵۰۰ هزار تن پسماند شهری و روستایی توسط شهرداریها و دهیاریها جمعآوری میشود و بخش بزرگی از زباله که اتفاقا دارای ازش است توسط افراد غیرمجاز جمعآوری و مدیریت میشود که در آمار کلی زباله محاسبه شده .
سهم رشت بهتنهایی نزدیک به ۶۰۰ تن در روز است. در شهرهای ساحلی مانند بندرانزلی و لاهیجان، میانگین سرانه تولید پسماند بیشتر از شهرهای مشابه در کشور است؛ حدود ۸۰۰ گرم در روز برای هر نفر. بیش از ۷۰ درصد پسماندها آلی و تر هستند؛ این یعنی پتانسیل بالای کمپوستسازی که عملا مغفول مانده است.
اما واقعیت تلخ این است:
بیش از ۶۰ درصد پسماند استان هنوز دفن غیراصولی میشود. ظرفیت واقعی کارخانههای کود آلی فعال استان در بهترین حالت کمتر از ۴۰ درصد ظرفیت اسمی است. هیچ کارخانه زبالهسوزی با استاندارد جهانی در استان وجود ندارد.
این دادهها نشان میدهند که گیلان نهتنها به سمت «اقتصاد چرخشی» حرکت نکرده، بلکه هنوز در ابتداییترین مرحله مدیریت پسماند متوقف مانده است.
دفنگاهها؛ بمبهای سمی خاموش
دفنگاه سراوان در رشت شناختهشدهترین نمونه است؛ کوهی بیش از ۱۶۰ متر ارتفاع از زباله که سالهاست شیرابهاش وارد رودخانهها و سفرههای زیرزمینی میشود. اما سراوان تنها نیست:
در رودسر، لنگرود، آستارا و رضوانشهر نیز دفنگاههای غیراصولی وجود دارند که هر کدام تهدیدی جدی برای خاک و آب منطقهاند. در بسیاری از دفنگاههای کوچکتر، زبالهها بدون هیچگونه پوشش یا تصفیه شیرابه رها میشوند. این دفنگاهها، بمبهایی هستند که هر بار باران شدید میبارد، بخشی از سمومشان را آزاد میکنند.
کارخانهها؛ ظرفیتهای خوابیده
گیلان چندین کارخانه پردازش و کمپوست دارد، اما وضعشان شبیه بیمارانی در بخش مراقبت ویژه است:
کارخانه کود آلی رشت: ظرفیت اسمی ۱۰۰۰ تن در روز، خروجی واقعی کمتر از ۲۰۰ تن. کود تولیدی اغلب کیفیت لازم برای مصرف کشاورزی را ندارد. کارخانه بندرانزلی: بهجای شاخ و برگ و پسماند سبز، زباله مخلوط میگیرد و دچار فرسودگی تجهیزات است. کارخانه لنگرود: هنوز آغاز بهکار نکرده و دستگاه ویندرو ترنری که از شرکت بکهوث آلمان خریداری شده بود بدون یک دقیقه کار کردن دوران گارانتی آن از بین رفته. کارخانه رودسر: عملا به محلی برای دپوی زباله خام تبدیل شده.
این وضعیت نشان میدهد که نهتنها سرمایهگذاریهای گذشته هدر رفته، بلکه اعتماد عمومی به کارآمدی دستگاههای اجرایی نیز آسیب دیده است.
بحران پسماند مختص گیلان یا ایران نیست. بسیاری از کشورهای در حال توسعه در دهههای گذشته با چالشهای مشابه روبهرو بودهاند: افزایش جمعیت، تغییر سبک زندگی، رشد مصرف کالاهای بستهبندی، و در نتیجه کوههای زبالهای که زندگی شهری و روستایی را تهدید میکرد./ل ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000292393
working();
|
working();
|
« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما » هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد