به وحید گفتم: مادر! ساکم را آماده کن و به کمیته امداد ببر تا به جبهه بروم، شما هم این چند روز را بمان تا من برگردم، به محض این که من به منطقه اعزام شدم، او بعد از 8 روز به منطقه رفت.
شمال نیوز: خانم هوشیار، مادر شهید وحید بارچیان افتخار آن را داشت تا در چندین مرحله برای پشتیبانی، به مناطق جنگی، اعزام شود، نخستین اعزامش به کرمانشاه و سرپل ذهاب بود که در سال 62 به سرپرستی خانم خراسانی از زنان شاخص در امر پشتیبانی، انجام گرفت.
او در این رابطه میگوید: «با این که کسالت داشتم اما شور عجیبی برای رفتن در من بود، به سمت باختران حرکت کردیم، ساعت 3 نیمه شب، به مقر شهید «حاج بابا» نزدیک پادگان «ابوذر» رسیدیم و در حسینیهای مستقر شدیم و فردای آن روز به همراه تنی چند از برادران به سوی سرپل ذهاب رفتیم.
کسی در شهر نبود و پادگان ابوذر به کلی منهدم شده بود، برادران تعریف میکردند: در این ساختمان 11 نفر از بهترین دوستانمان به شهادت رسیدهاند که پیکر چهار نفر از آنها به کلی پودر شده بود و ما هم مقداری از خاکشان را بهعنوان پیکر آنها، برای خانوادههایشان فرستادیم».
خانم بارچیان در ادامه میگوید: «خانمها در آنجا به کارهایی از قبیل آماده کردن وسایل مورد نیاز و تهیه غذا برای 16 هزار نفر مشغول بودند و 90 نفری میشدیم که در آشپزخانه آنجا کار میکردیم.
پاک کردن لوبیا، نخود و برنج از کارهای خواهران در آنجا بود، انجام آن کارها به قدری برایشان لذتبخش بود که وصفناشدنی است، حتی خانمی که از خانواده متمکنی بود و تحصیلات عالی داشت، نظافت سرویسهای بهداشتی آنجا را به عهده داشت.
این امر به خاطر روحیه بالا، تواضع و عدم تکبرشان بود، گاه اتفاق میافتاد که خانمها در اوقات بیکاری و فراغتشان، به بازدید از مناطق جنگی نیز میپرداختند».
خانم هوشیار پس از یک ماه حضور در منطقه، به گرگان باز میگردد و مدتی را در شهر گرگان به امر پشتیبانی جنگ میپردازد اما طاقت نمیآورد، مجدداً به همراه گروهی دیگر از خواهران به خرمشهر اعزام میشوند.
ایشان به مدت 2 هفته به جبهه میرود، او در این رابطه میگوید: «در مدتی که در خرمشهر بودیم با چیزهایی مواجه شدیم که انسان را در مقابل آن همه عظمت و شجاعت زن ایرانی به تکریم وا میداشت، خانمی از اهالی خرمشهر میگفت: من آخرین نفری بودم که پس از اشغال خرمشهر از شهر بیرون رفتم و دوشادوش رزمندگان به مبارزه پرداختم، او از خانمهایی روایت میکرد که ماهها در آن منطقه حضور داشتند».
خانم بارچیان در ادامه صحبتهایش میگوید: «در خرمشهر حسینیهای بود که ما در آنجا مستقر بودیم، این حسینیه دو طبقه داشت که طبقه دوم آن در دید نیروهای عراقی بود، از همین رو ما را از رفتن به آن طبقه منع کرده بودند اما چون ما میدانستیم از آنجا تا کربلا مسافت زیادی نیست، خود را به طبقه بالا میرساندیم و مراسم دعا و قرائت قرآن را در آنجا برگزار میکردیم.
چنان فضای معنوی در آنجا حکمفرما میشد که دیگر ترس برایمان معنایی نداشت».
خانم بارچیان پس از بازگشت از خرمشهر، همچنان به فعالیت خود ادامه داد و در منزل چنان با شور و عشق کار میکرد که هیچگاه متوجه گذر زمان نمیشد.
گاه اتفاق میافتاد تا نیمههای شب به کار مشغول میشد، مرحله سومی که ایشان به منطقه اعزام شدند به همراه نیروهای کمیته امداد بود که مقارن شد با زمانی که فرزند شهیدش، وحید بعد از 6 ماه به منزل بازگشته بود.
وحید کیف مادر را تا کمیته امداد حمل کرد و سپس وی را به سوی منطقه بدرقه کرد.
خانم بارچیان خاطره آن روز را اینگونه روایت میکند: «به وحید گفتم: مادر! ساکم را آماده کن و به کمیته امداد ببر تا به جبهه بروم، شما هم این چند روز را بمان تا من برگردم، به محض این که من به منطقه اعزام شدم، او بعد از 8 روز به منطقه رفت، زمانی که ما از منطقه برگشتیم در راه بازگشت، تعدادی از بسیجیان را دیدم که به سمت کرمانشاه در حال عزیمت بودند، به خانم خراسانی گفتم: اجازه بدهید تا من، نزدیک آنها بروم، شاید وحید من هم در میان آنها باشد، خیلی دوست دارم وحید را یک بار دیگر ببینم که خانم خراسانی با شوخی پاسخ دادند: شما که تازه فرزندت را دیدی؟»
به گزارش فارس، شهید وحید بارچیان، زاده 11 اسفندماه 1346 در عملیات کربلای 10 در ماؤوت عراق در 10 اردیبهشتماه 1366 جام شهادت را سرکشید.