آخرین عناوین
پربیننده ترین عناوین
|
ماجرای خواستگاری ویژه احمد توکلی
موقع ازدواجم، یک خواستگاری ویژه از همسرم داشتم. دانشجوی مذهبی بودم و مادرم اصرار داشت که دختر خالهاش را انتخاب کنم که برادرش همبازی کودکیهای من بود و گاهی هم به اصرار من او و دختر خاله او را که دو سالی از ما کوچکتر بودند به عنوان نخودی وارد بازی میکردیم.
شمال نیوز: احمد توکلی در خصوص ماجرای ویژه خواستگاریش نوشت: موقع ازدواجم، یک خواستگاری ویژه از همسرم داشتم. دانشجوی مذهبی بودم و مادرم اصرار داشت که دختر خالهاش را انتخاب کنم که برادرش همبازی کودکیهای من بود و گاهی هم به اصرار من او و دختر خاله او را که دو سالی از ما کوچکتر بودند به عنوان نخودی وارد بازی میکردیم. بعدها که بزرگتر شدیم و من گرایش مذهبی پیدا کردم و او هم در محیط روحانیت بزرگ شده بود معاشرت نداشتیم. چون از روحانیت شهرمان شجاعت مبارزه دیده نمیشد گفتم باید بررسی کنم که آیا این خانم روحیات او به من که انقلابی هستم میخورد و حاضر هست با من زندگی کندیا نه؟ کتابخانهای قبلا به دست مردان پاکی در مغازه ای وجود داشت که کتاب مذهبی امانت میداد. در تابستان 1349 آن را به کمک دوستان به مسجد بردیم و گسترش دادیم. با مشورت برادرش حسین، مسئولیت کتابخانه خانمها را به او سپردم که در این آزمایش موفق بود و کتابهای ممنوعه را هم امانت میداد. بعد از مدتی مهندسی البته غیرمذهبی، خواستگارش شد. به مادرم گفتم آزمایش خوبی است. اگر جواب مثبت به این خواستگارش بدهد، معلوم میشود که به درد من نمیخورد. اما شنیدم که گفته من حاضرم همسر یکباربر ساده بشوم؛ اما همسر مهندس غیرمذهبی نمیشوم. پس از جلب رضایت پدرم، گفتم خودم به بهشهر میروم تا صحبتهای مقدماتی را بکنم. یک دفتر چهلبرگ خریدم و 23 صفحه مطلب نوشتم. پشت صفحات را هم سفید باقی گذاشتم و برای ایشان توضیح دادم که من دوبار بازداشت شدهام که پدر و مادرم خبر ندارند و در آینده هم به مبارزاتم ادامه خواهم داد و اینکه خیال نکن با یک دانشجوی مهندسی برق دانشگاه شیراز ازدواج کردهای چرا که من در مسیر مبارزهام، ممکن است اخراج شوم، به سربازی فرستاده شوم و یا حتی به زندان بروم یا کشته شوم چرا که پیرو آیت الله خمینی هستم. موقعی که داشتم از خانهشان میرفتم، بالای پلهها به خالهام گفتم که آمدهام از بهیجه خواستگاری کنم و همه خواستههایم را در این دفتر نوشتهام. خاله جان با تعجب پرسید این چه طرز خواستگاری کردن است؟ من هم گفتم، عقاید و داستان زندگی مرا بخواند، اگر پسندید آقاجون و مامان برای مراسم رسمی میآیند. خالهام همان شب تماس گرفت و من و خواهرم را برای شام به خانهاش دعوت کرد. آنجا که رسیدم دختر خالهام دفتر را جلویم گذاشت، یکی یکی صفحات را نگاه کردم و دیدم هیچ جوابی نداده است و خالی است! نگران شدم تا رسیدم به صفحه آخر که او در یک جمله نوشته بود: من از وضع تو خبر دارم و پای تو واستادم و این زندگی را میپسندم. آنجا بود که گل از گلم شکفت و خواستگاری انجام شد. این خانم بزرگوار از سال 49 تا الان که 46 سال میشود، همانطور که روز خواستگاری به من گفت عمل کرد. ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();
|
working();
|
« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما » هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد