.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
تقدیم به اهالی عصای سفید
خدا با سرانگشتانت رفاقت دارد
رقیه توسلی

 شمال نیوز: نابینایی را می شناسم که گلدان های گل دارد و لحظاتش پر از شنیدن است و هر صبح اندیشه اش را می تکاند و چشم هایش را به خدا می سپارد. جوانی را که هرروز لبخند رضایتش ، خانه ای را مهربان می کند...

کسی را می شناسم که چشم هایش دنیابین نیستند اما تا دلتان بخواهد درکی بینا از آمدن و رفتن دارد. با جوانی دوستی دارم که قرآن می خواند و خوردن دستپختش هر اشتهایی را برمی انگیزد. کسی که دستانش بی اندازه می بینند.

من با آدم خاصی رفاقت دارم که وقتی در کنارهم هستیم بهترین موسیقی های دنیا را برایم می گذارد تا روحم آرام بگیرد. آنوقت می پردازد به شرح زیر و بم شان. آنطور که من فکر می کنم باید پشت آن شیشه های دودی ، یک جفت نگاه بی تاب بینا نشسته باشند.

همان که یادم داده گاهی از نداشتن بهترین ها هم می توان لذت برد و به طعم دیگری از احساسات رسید. می شود ندید اما با  دنیای بزرگ اصوات و حواس آشنا شد و داشتن دست و پا را بیشتر قدر دانست.

نابینایی که دنیا را زیبا می داند و کوچکترین ارتعاش ها را می فهمد و آنقدر باشکوه نماز می خواند و با خوف وخاکساری ، " اهدنا صراط المستقیم " سر می دهد که بغض در جانم می نشیند.

مدام در سرزمین به ظاهربسته چشمانش رفت و آمد می کنم و کنار لحظات مملو از الفبای بریل و بیداری اش می نشینم و یاد می گیرم.

در سرزمین روشندلی که عصای سفیدش را هربار که برمی دارد با خود زمزمه می کند ؛ این هم چشم هایم... من با انسان عاشقی مراوده دارم که از عصا و عینکش نمی نالد ، از ندیدن و از مصلحتی که او را بینا نیافریده. من با آدمی آشنایم که می گوید نابیناهای بزرگی در تاریخ زندگی کرده اند مثل رودکی عزیز... همان رودکی حافظ کتاب خدا و پدر شعر فارسی...

انسانی که ندیدن را مشقت نمی داند که راز می پندارد و تکرار می کند گاهی با قلب های سربراه طوری می توان به سفر معرفت رفت که هیچ چشم و هیچ پایی قادر به انجامش نیستند.

دوستی که هر صبح با الفبای بریل می خواند : من زیبایی ها و رنگ ها را می بینم و درخت ها و پرنده ها و اشعه نافذ خورشید را. من خدایی را که با سرانگشتانم رفاقت می کند می بینم و مردمانی را که دوست دارند هرروز نگاهشان را با ما قسمت کنند.

من کسی را می شناسم که یارای دیدنش نیست اما هرکاری را با نام خداوند بخشاینده آغاز می کند. کسی که از او آموختم با عصای سفید هم می شود کامل شد و پیاده راه افتاد به سمت عاشقانه های بزرگ. می شود آبپاش روی گلدان ها گرفت و هر صبح با گنجشک ها رفیق شد و نشست زیر آفتاب کم رمق پاییزی و شعرهایی از رودکی خواند.

همان دوست نابینایی که دستم را مدام می گیرد تا از تاریکی ها رد شوم. از فریب ها و از حسرت نداشتن ها. حالا سال های سال است که فهمیده ام همنشینی با روزگار، چشم و گوش و دست و پا نمی خواهد ؛ ذهن موقر و روشنی می خواهد که راه را نشانت بدهد.

 


ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 1.092 seconds.