آخرین عناوین
پربیننده ترین عناوین
|
رزمنده مازنی که فرماندهاش را نمیشناخت
یکی از بسیجیان مازندرانی از دیدار خود با مردی گفت که فرمانده لشگرشان بود اما آنها یکدیگر را نمیشناختند و حرفهایی که بینشان رد و بدل شد، پایههای یک دوستی و اعتماد را بنیان نهاد.
به گزارش شمال نیوز، امرالله معافی معروف به امیر، از نیروهای بسیجی است که زمان زیادی را در جبههها و مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور و در میادین نبرد با نیروهای بعثی عراق گذراند، او که اکنون دوران بازنشستگی را میگذراند بسیار با نشاط و سرزنده به نظر میرسد، اهل طنز و شوخی است، میانه خوبی با ورزش و به ویژه کوهنوردی دارد و انسان از همنشینی با او خسته نمیشود. وی در گفتوگو با خبرنگار فارس، پس از بازگو کردن مناطقی که بخشی از دوران حضورش در جبههها را در آنجا گذرانده است، به بیان خاطره نخستین برخوردش با مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا در زمان جنگ پرداخت که خواندن آن خالی از لطف نیست. او میگوید: نخستین تجربه آموزش نظامیام را در خدمت سربازی در سال 57 در بیرجند خراسان جنوبی پشت سر گذاشتم، اما با آغاز جنگ تحمیلی و برای گذراندن یک دوره آموزش بسیجی به مدت 45 روز در سال 60 به پادگان آموزشی منجیل اعزام شدیم. این رزمنده بسیجی افزود: سپس برای حضور در جبهه، ما را به منطقه عملیاتی جنوب فرستادند و یگان محل خدمت من تیپ 37 نور در پادگان حمیدیه تعیین شد که بخشی از نیروهای استان مازندران نیز در آن جا استقرار داشتند که فرمانده لشکر در آن زمان «ابوعمار» بود و فرماندهی گردان را «علیاصغر بصیر» بر عهده داشت و «اسرافیل کهن» نیز فرمانده دسته ما بود. معافی در ادامه بیان کرد: پس از یک دوره آموزش ویژه، به مدت یک هفته ما را برای آموزش عملیات آبی بردند و بعد در سنگرهایمان مستقر شدیم، کاظمی که فرمانده تاکتیک بود از من خواست تا سنگرم را با او عوض کنم مدت کوتاهی از تعویض سنگر نگذشت که یک خمپاره آمد و او را به شهادت رساند. وی همچنین اظهار کرد: در همان روز ما را به کرخه بردند که فاصله ما با عراقیها حدود 500 متر بیشتر نبود و ما را به عنوان خطنگهدار در گردان ثارالله سازماندهی کردند، با گذشت 48 ساعت از زمان استقرار ما در آن گردان، نیروهای خودی موفق به بازپسگیری هویزه شدند و این جا بود که ما را به پادگان حمیدیه و پس از آن به جفیر اعزام کردند و حالت آمادهباش اعلام شد که بعد از استحکام سنگرهای این منطقه و تثبیت آن، دشمن راهی برای فرار پیدا نکرد. این بسیجی مازندرانی با اطمینان از این موضوع، برای کمک به نیروهای مستقر در خرمشهر ما را به آنجا بردند که با انجام عملیات در آن، 19 هزار نفر از نیروهای عراقی به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند، گفت: البته تعداد زخمیها و شهدای ما هم کم نبود، در آن جا بود که به دلیل نداشتن آب و آذوقه کافی دچار مشکل جدی شدیم. وی ادامه داد: پس از حرکت ما به مرز شلمچه که با دشمن 300 متر فاصله داشت، نیروهای عراقی برای زمینگیر کردن نیروهای ما نسبت به ریختن قیر داغ اقدام کردند و علاوه بر آن آب را هم برقدار کرده و با ایجاد باتلاق سعی در ممانعت از پیشروی رزمندگان کردند که با چسبیده شدن خاک و تبدیل آن به گل، سر و صورت، دست و دهان بچههای ما سراسر گلآلود شد و این کار عراقیها به نوعی به نفع ما تمام شد و نیروهای دشمن با این وضعیت ظاهری قادر به شناسایی ما نشدند. معافی میگوید: ناگفته نماند نیروهای خودی هم به دلیل نشناختن ما، به طرفمان شلیک کردند که بچههای ما با در آوردن پیراهنشان به علامت تسلیم، خودی بودن را به آنها اعلام کردند به این قسمت از خاطرات او که رسیدیم، گفتم: راستی بنا بود از موضوع نشناختن فرمانده لشکر مازندران و شوخی با او برایمان تعریف کنید. معافی اضافه کرد: سال 66 بود و ما در موقعیت شهید رحمانی منطقه شلمچه بودیم که پس از مدتی ما را به مقر لشکر در هفت تپه انتقال دادند، چون در آنجا حمام نداشتیم، برای استحمام به اهواز رفتیم، پس از بازگشت از پایگاه شهید بهشتی اهواز، به سمت هفتتپه راهی شدم و در دژبانی منتظر خودرو برای رفتن به مقر خودمان شدم پس از مدتی یک تویوتای وانت را دیدم که در حال نزدیک شدن بود جلویش ایستادم و پرسیدم ببخشید چهارراه لشکر میروی؟ راننده گفت: بله من گفتم میتوانم با شما بیایم؟ گفتند: بفرمایید با کمال میل، در خودرو را باز کردم رفتم جلو کنار یک نفر که بغل دست راننده بود نشستم، نگاهی به چهره او انداختم دیدم خیلی گرفته به نظر میرسد، با دست محکم به پایش زدم و گفتم: حاجی! چرا ناراحتی؟ زمینی، هوایی، دریایی پدر صدام یزید کافر را در آوردیم، ما پیروزیم این که ناراحتی ندارد و کلی با او شوخی کردم، به او گفتم: حاجی! تو هم یک چیزی بگو دهان باز کن، در این هنگام رو به من کرد و گفت: از کدام منطقه آمدهای؟ گفتم: از استان مازندران، گفت از کدام گردان؟ گفتم: مگر برای شما فرقی میکند و ادامه دادم: معلوم است که در اتوبان افتادی یعنی (در حرف زدن با من همراه شدی) گفت: از کدام گردان هستی؟جواب دادم از گردان زرهی، گفت: فرمانده شما کیست؟ در جوابش گفتم: شما بهتر از من او را میشناسی، پرسید: چقدر زره و نیرو دارید؟ گفتم: به اندازه نیاز گردان، لبخندی زد و گفت: از رازداریات خوشم آمد، حرفمان که به اینجا رسید دیگر به چهار راه لشکر که مقصد من بود رسیده بودیم. این رزمنده اضافه کرد: دیدم به سمت گردان ادوات رفت، به او گفتم نکند از بچههای ما باشی و او را بوسیدم و گفت: نه از بچههای ادوات نیستم، پس از آنکه به گردان مکانیزه که من در آنجا خدمت میکردم رسیدیم دژبان کارت تردد درخواست کرد، او گفت: مرا که نمیشناسی ولی آقای معافی را که میشناسی! وقتی به داخل گردان رفتیم دیدم فرمانده و جانشین گردان به طرف این آقا آمدند و سلام نظامی دادند و احترام زیادی گذاشتند و گفتند: بهبه آقا امرالله! شما هم که همراه حاج آقا هستی؟ به ذهنم رسید که این آقایی که با او همسفر بودم باید آدم مهمی باشد، البته هنوز او را نمیشناختم به خاطر شوخیهایی که در مسیر با او داشتم از او عذرخواهی کردم و گفتم: بفرمایید تا با شیرینی و شربت از شما پذیرایی کنم، او هم تشکر کرد، پس از خداحافظی با او رفتم و ماجرا را برای بچههای خودمان تعریف کردم، یکی از بچهها که خواب بود را بیدار کردم و گفتم: این آقا کیست که مورد احترام فرمانده گردان قرار گرفت؟ گفت: این که حاجی مرتضی قربانی فرمانده لشکر است و به همان همسفر من اشاره کرد. تازه فهمیدم که ای دل غافل آن آقایی که من با او خیلی خودمانی و پسرخاله شده بودم فرمانده لشکر25 کربلای مازندران بود! بعد از اذان مغرب و عشا برای نماز که میرفتیم، فرمانده گردان رو به من کرد و گفت: فرمانده لشکر از رازداری تو خیلی تعریف کرد او را از کجا میشناسی؟ به شوخی گفتم ما از قدیم با هم دوست هستیم فرمانده گردان گفت: فرمانده لشکر از من خواست که تو به عنوان پیک گردان فعالیت کنی، و از آن به بعد بود که به عنوان پیک برای رد و بدل کردن مسائل محرمانه بین گردان و لشکر، رفت و آمد میکردم و بعد از آن من را به موقعیت شهید رحمانی در شلمچه فرستادند، وقتی به آنجا رسیدم آنقدر بمباران شیمیایی شده بود که خاکش به رنگ زردچوبه درآمده بود، مدتی بعد ما را برای جمعآوری سلاح و مهمات و اسلحه و انتقال آنها به شهرک ماهوت ارتش بردند...
ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();
|
working();
|
« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما » هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد