آخرین عناوین
پربیننده ترین عناوین
|
بلایی که بر سر نوعروس 15 ساله آمد
وکیل ملت: شوهرم کار آبرومندانهای داشت و در کنار اقوام و آشنایان روزگار شیرینی را سپری میکردیم. متأسفانه رابطه او و خواهرم به خاطر یک مشت حرف پوچ و بیارزش شکرآب شد. خیلی نگران بودم و سعی میکردم آشتیشان بدهم اما فایدهای نداشت. حمید با لجبازی و غروری که داشت دار و ندارمان را فروخت و از شهر خودمان به مشهد آمدیم. با پولی که داشتیم یک خانه نقلی خریدیم و حمید هم مغازهای راه انداخت. مدتی گذشت. کارش رونقی نداشت و چکهایش یکیپسازدیگری برگشت میخوردند. حمید در این کار خود بازنده شد. قرضهایمان را صاف کردیم و همان موقع، با خواهش و تمنا، از او خواستم به شهر خودمان برگردیم. او میگفت اگر برگردیم، جلو اقوام سکه یک پول میشویم و هر طور شده باید زندگی را از نو بسازیم. او از طریق همسایهمان کاری در یک کارخانه پیدا کرد. کارگری در کارخانه برای حمید که عمری اسم و رسمی داشت خیلی سخت و عذابآور بود. وضع زندگیمان به پیسی افتاد و من هم کار خانگی انجام میدادم تا کمکخرج شوهرم باشم. درگیریهای روحی و فکری من و حمید باعث شد از دخترمان غافل بمانیم تا اینکه برایش خواستگار آمد و ما تازه فهمیدیم دخترم با این پسر دوست بوده است. هرچه خواستیم به این بچه کمتجربه بفهمانیم اشتباه میکند و این ازدواج به خیر و صلاحش نیست فایدهای نداشت. موضوع را به پدرم اطلاع دادیم. او میگفت برادرم این بچه را برای پسرش در نظر دارد و عجله نکنیم اما وقتی این حرف را به شوهرم اطلاع دادم، دوباره غیرتی شد و با غرور به خواستگار دخترم جواب مثبت داد. شش ماه از زندگی مشترک دخترم گذشته بود که فهمیدیم دامادم معتاد Addicted است. دختر مینا ۱۵سالهام در دوران عقد طلاق گرفت و این دومین شکست سنگین زندگی ما بود. من و حمید دچار افسردگی شدیم و نمیدانستیم چهکار کنیم. یک سال دیگر هم گذشت. دخترم که خیلی عصبی و زودرنج شده بود، پس از آشنایی با پسری دیگر در فضای مجازی، گفت میخواهد ازدواج کند. شوهرم جوابی نداد و از من خواست به او بفهمانم که باید خیلی حواسمان را جمع کنیم اما دخترم نمیفهمید ما چه میگوییم و با این پسر در ارتباط بود. دیروز متوجه شدم مأموران کلانتری۳۰ آنها را سوار بر موتورسیکلت دستگیر کردهاند. آمدهام تا این بچه را تحویل بگیرم و به مرکز مشاوره پلیس Police برویم. طاقت این همه زجر و بدبختی را ندارم. حمید از روز اول زندگیمان با غرور بیجا و لجبازیهایش عذابم داده است. سر کوچکترین بهانهای با خانوادهام قهر میکرد. برای همین، آخر قصه زندگیمان هم اینطوری شد. ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();
|
working();
|
« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما » هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد