.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
بازخوانی یک حادثه تاریخی ؛
فریاد این شهید هنوز در گوش آیت‎الله خامنه ‎ای مانده است+تصاویر
شمال نیوز: شهید شیخ عبدالوهاب قاسمی، نماینده مردم ساری در مجلس شورای اسلامی، مجاهد مظلوم و گمنامی که همه وجودش وقف امام و انقلاب شد!

بازنشر / شمال نیوز: شهید شیخ عبدالوهاب قاسمی(ره)، در یکم مهرماه سال 1312 شمسی در روستای «لفورک» از توابع منطقه محروم و عالم پرور لفور، شهر شیرگاه از توابع شهرستان سوادکوه شمالی متولد شد. منطقه ای که زادگاه عالم بزرگ، مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی صالحی مازندرانی نیز بوده است.
 

شیخ عبدالوهاب، نزد عموی بزرگوارش شیخ حسین فرقانی، مقدمات و ادبیات عرب را فرا گرفت و برای ادامه تحصیل و فراگیری علوم دینی عازم بابل شد و پس از آموزش سنتی صرف و نحو عربی و منطق، راهی تهران شد و تا سال 1334 در مدارس: «حاج ابوالحسن معمارباشی» و «خازن الملک»، «حاج ميرزا ابوالفتح» و «شيخ عبدالحسين» از محضر علماء و اساتيد عاليقدر از جمله: آيت الله آملی و علامه يحيی نوری بهره برد. در همین سال برای آموختن سطوح عالی فقه و اصول راهی مشهد شد و در مدرسه علمیه سلیمانخان ساکن شد و تا سال 1344 در همین مدرسه مشغول تحصیل علوم دینی و تکمیل معارف مذهبی شد.

 

/photo/1n00113319-r-b-004.jpg

 

 

شیخ عبدالوهاب آثار علمی متعددی را در طول كسب علم و دانش، ‌پديد آورده بود اما بخشی از‌آن در يورش ساواک به خانه اش به تاراج رفت و آنچه كه باقيمانده تاكنون چاپ نشده است؛ كه از ‌آن جمله می توان به «لطايف و ظرايف ادبی»،‌ «تقريرات در فقه و اصول فقه»، «تدوين آيات و روايات در قالب حكمت» و نيز كشكول در باب كلمات حكماء و علماء، عرفا و شعرا اشاره كرد.

شیخ عبدالوهاب از آغاز نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمينی(ره)، با حركت انقلابی امام، هم‌نوا شد و محور اصلی مبارزه و نهضت را با همراهی جمعی از فضلای مشهد راه‌اندازی كرد. در آن زمان از موقعيت و اعتبار ويژه‌ای در حوزه علميه مشهد و درس آيت‌الله قمی برخوردار بود. به عضوگيری پرداخت و در كمترين زمان با همفكران و همراهانش به جمع رهروان نهضت پيوست. و تمام خطرات و مشكلات مبارزه را به قيمت جان پذيرا شد. و در خط مقدم جبهه مبارزات سياسی اسلاميون عليه رژيم پهلوی قرار گرفت. او كه خطيبی توانا بود و در موعظه و خطابه، سبک دلنشين خود را داشت، به افشای ظلم و ستم جنايات رژيم پهلوی می پرداخت و در قيام 15 خرداد سال 1342 به دست مأموران رژيم دستگير و زندانی شد.



/photo/1n00113319-r-b-001.jpg

 

 

رژيم پهلوی با آنكه شیخ عبدالوهاب 30 سال سن داشت. با هدف دور كردن از مردم او را به اجبار برای سربازی به پادگان اعزام كرد. در‌آنجا افسر پزشک، شیخ عبدالوهاب را به علت عارضه چشم معاف و نصيحت كرد تا بر جان و سلامتی خود رحم كرده و از خط مبارزه كنار برود. اما شیخ عبدالوهاب با ناديده گرفتن همه تهديدات و شكنجه هايی كه شده بود مبارزه را از سر گرفت و به روشنگری و ارشاد مردم مشهد پرداخت. در سال 1344(هـ.ش) بنابر دعوت جمعی از مومنين و تصويب و تاكيد علمای بزرگ خطه مازندران در شهر ساری ساكن شد و با صراحت و شجاعت خط مبارزه عليه طاغوت را در مركز استان مازندران گشود و برای براندازی حكومت دست نشانده پهلوی همه توان خود را به كار بست. شیخ عبدالوهاب، بارها به واسطه مبارزه علنی عليه رژيم دستگير، شكنجه و زندانی شد اما هر بار پس از آزادی مصمم تر از پيش به مبارزه ادامه داد.

شيخ عبدالوهاب در ادامه خدمات مذهبی و تبليغات اسلامی سفری به كويت و سفری به سوريه و چند سفر به عربستان سعودی و سفری هم به مصر داشت. جالب توجه اين كه توفيقات و تأثيرات ارزنده اين مسافرت‌ها به قدری مشهود بود كه بعضاً عالم فرزانه، حضرت آيت‌الله وحيد خراسانی، شيخ عبدالوهاب را به جايی می‌فرستادند كه قرار بود خود افاضه فرمايند و اين نشان از لياقت بالای شيخ عبدالوهاب داشت. در همین رابطه يكی از مسئولين اطلاعات شهربانی می‌گفت: ما با مسافرت های قاسمی موافقت می کنیم به این امید که چند صباحی از گزند زبانش در امان بمانیم و در شعله زبان آتش‌بارش نسوزيم و چند روزی با استفاده از غيبت او آسوده بتمرگيم. اما او حتی در خارج از كشور هم ما را راحت نگذاشت و كارهايی می‌كرد و سخنانی می‌گفت كه ما مورد سؤال قرار می‌گرفتیم.

سخنان افشاگرانه و آمیخته به صراحت و صداقت وی، در میان مردم مازندران، آنچنان جاذبه ای پدید آورد كه حوزه مغناطیس وی اكثر افراد جامعه را به سوی خود می كشانید. به همین دلیل او به عنوان چهره ای شاخص و درخشان برای سازماندهی به مبارزات مردمی در این خطّه، خوش درخشید. مردم مسلمان و حق شناس شهرستان ساری نیز هرگز آن خطابه های آتشین، انقلابی، رشد دهنده و سازنده او را فراموش نخواهند كرد و هنوز طنین سخنان دلنشین وی، گوش مساجد، تكایا، حسینیه ها، محافل مذهبی و فضای شهر ساری را می نوازد و به تعبیر مقام معظم رهبری: فریاد جوش و خروش آقای قاسمی در مدرسه سلیمان خان مشهد هنوز در گوشم است.

شیخ عبدالوهاب، شامگاه هفتم تير سال 1360 در ميان خداباوران و خمينی ياوران به دست خوارجيان زمان به شهادت رسيد. بدن مطهّرش بنا به وصیتش در قم و در قبرستان شیخان، به خاک سپرده شد. از ايشان هفت فرزند به نام هاي رباب(1340)،‌ باقر (1344)، جواد (1347)، رضا (1351)، عباس(1353)، صديقه (1349) و شهيد محمدصادق (1345) به يادگار مانده است.



مقام معظم رهبری در مورد این شهید می‌فرماید: فریاد جوش و خروش آقای قاسمی در مدرسه سلیمان خان مشهد هنوز در گوشم است.

آیت الله سلیمانی «نماینده ولی فقیه در سیستان و بلوچستان» می‌گوید: چهار ضلع مبارزاتی مشهد در دوران طاغوت، آیات عظام: خامنه‎ای، هاشمی‎نژاد، واعظ طبسی و عبدالوهاب قاسمی بوده‎اند.



/photo/1n00113319-r-b-011.jpg

 

 

اساتید شیخ عبدالوهاب

1- والد ماجدش حاج عزیزالله قاسمی 2- عم مکرمش شیخ حسین فرقانی 3- آیت الله آقا سیدهادی میلانی متوفای1395 4- آیت الله شیخ هاشم قزوینی متوفای1380 5- آیت الله شیخ کاظم دامغانی متوفای1390 6- ادیب نیشابوری 7- آیت الله حاج آقا حسن قمی 8- آیت الله شیخ عبدالنبی کجوری 9- آیت الله وحید خراسانی 10- آیت الله شیخ مجتبی قزوینی 11- آيت الله آملی 12- علامه يحيی نوری

 

 

/photo/1n00113319-r-b-009.jpg

 

 

حضرت آیات: قاسمی، عماد الدین کریمی، نظری، محمدی کوچکسرایی، محسنی، یوسفی هزار جریبی، کسلیانی، نوریان


آثار گمشده

مجموعه ای ارزنده از سخنرانی های ایام نهضت از سال 1341 و قسمتی از این آثار گرانبها و ارزنده و مشتمل بر مطالب تاریخی افشا نشده تا سال 1357 بود که به بیش از 60 حلقه نوار می رسید و توسط یارانش ضبط شده، که متأسفانه توسط ساواک به تاراج برده شد.

شهید در همین رابطه می گوید: از چیزهایی که برایم ارزنده و در نزدم بسیار عزیز بود یکی نوشته ای بود تحلیلی و مستند که در دو بُعد نوشته بودم، یکی بُعد بازدهی رنگ و نیرنگ های حکومت شاه در زمان نخست وزیری هویدا، مانند: سخت گیریها در برهه ای که نسبت به شخص من نیز صورت گرفته بود و تطمیع در برهه ای دیگر که به سراغ من هم آمده بودند و تهدید در یک وقتی دیگر که در این مورد مرا نیز بارها تهدید کردند. دستگیری زندانی و شکنجه وقتی دیگر که من نیز از این دست پخت ها بی نصیب نماندم. در این بُعد به استناد مشاهدات و مسموعاتم، دیده هایم و شنیده هایم در زندهانها، بازداشتگاهها و کمیته و کلانتری ها به گونه ای گویا شکست حرکات ظالمانه حکومت را ترسیم نموده، نتیجه گرفته بودم که تلاش حکومت در همان روزهای اوج قدرت شاه مذبوحانه و ناموفق است. دیگر بُعد نمودار پیشرفت نهضت و خط نهضت در استان مازندران و مرکز آن ساری و در این بُعد حساب تمام جزر و مدهای حرکت انقلابی را در مرکز استان داشته و نوشته بودم و علل آن را نیز برشمرده بودم چرا مد یافت و صعود نمود؟ چرا جزر یافت و نزول کرد؟ و در این بُعد نام اشخاص و کنش آنها و واکنش و حرکت انقلابی، واکنش انقلابی و واکنش اشخاص و مخصوصاً متولیان و رجال حکومت را تفصیلاً آورده بودم. چون در متن آن قرار داشتم و در جریان ماجرا در منطقه، آن طوری که اتفاق می افتاد قرار داشتم. این نوشته را که قریب سیصد مطلب داشت و همه از مسائل مادر بود و برای ترسیم جریان نهضت سندی مستحکم به شمار می آمد و هر مطلبی و بخشی از آن می توانست موضوع کتاب مفصل و قطوری باشد و در یک کلمه واقعیتهای عینی و مصور سیر نهضت در مرکز استان مازندران بود را مأموران امنیتی شاه ضبط و گویا اعدام کرده و یا شاید در نزد، یکی از آنها موجود باشد و دیگری نوارهایی بود که سخنرانی های آتش زایم در آن ضبط شده و تعداد آنها به شصت عدد می رسید، این دو گنجینه گرانبهایم به همراه چند جلد کتاب، در غائله دستگیریم در ماه مبارک رمضان 57 به وسیله مأموران مربوطه نهب و غارت شد. گرچه حتی پس از پیروزی انقلاب برای یافتن آنها بسیار تلاش کردم، اما آنها را نیافتم. مأمورانی که این نوشته ها و نوارها و کتب مرا از خانه ام گرفته و برده بودند یافتم ولی آنها گفتند: ما تسلیم رئیس کردیم و رئیس هم فراری است و دسترسی به او نیست.



/photo/1n00113319-r-b-007.jpg

 

 

از چپ: شیخ عبدالوهاب قاسمی، آیت الله امان الله کریمی، آیت الله صالحی مازندرانی

اُف بر تو ای فاقد شرف!

شیخ عبدالوهاب در نامه ای از هتاكی روزنامه نگار به ساحت مقدس حضرت امام خمینی(قدس سره)، در تاریخ 28 آبان 1343، خطاب به مدیر روزنامه پست تهران (محمد علی مسعودی) می نویسد:

من هر چه فكر كردم و به خود رنج دادم، نتوانستم قلبم و روحم و فكرم را قانع كنم، كه یك نفر روزنامه نگاری كه به ظاهر مدعی اسلام است و از تمام مزایای اسلامی برخوردار است، به یك شخصیت بارز و مرجع عالی قدر و رهبر مجاهد و رشید جهان شیعه كه اسم مقدس و نام گرامش انسان را می لرزاند، آن جور هتاكی كند، كه از یك مجنون و مالیخولیائی متوقع نبوده و انتظار نرود. راستی بشر این قدر جسور و بی وجدان!؟ این قدر بی عاطفه و بی انصاف!؟ این قدر بی شرف و دور از انسانیت!؟ كه به خاطر پول و دیناری كه باید خرج مستراح منزل و شكم شود، عفّت قلم و زبان را از دست داده و خوشایندگو و چاپلوس گشته، و از هیچ چیز حتی وجدانش خجالت نكشد. اُف بر تو ای بی ادب! اُف بر تو ای فاقد شرف!... در انتظار روزی باش كه خدا از تبه كاران و سیه رویان انتقام شدید گرفته و گوشمالی سخت می دهد. خیال كردی با این كلمات پوچ كه خودت هم به مضامین آنها معتقد نیستی، از مرتبه رفیعه حضرت آیت الله العظمی خمینی كاهیدی؟ شب پره گر وصل آفتاب نخواهد؛ رونق بازار آفتاب نكاهد. آیت الله خمینی(قدس سره) كه هیچ گاه از انجام وظایف باز نایستاده و از عهده مسؤولیت سنگینی بخوبی برآمده و او و بقیه بزرگان روحانی، در راه دین و جهاد با مشركین، از مرگ استقبال می كنند و هیچ متأثر نیستند؛ اما تو و اربابان بی عاطفه ات، منتظر روز سختی باشید و برای خود مفرّی تهیه كنید.

نفرت از نفاق و دورویی

شیخ عبدالوهاب، در یک‌صد و سی و هفتمین جلسه علنی مجلس شورای اسلامی، در تاریخ 6 اردیبهشت 1360، از جنایت گروهک های مزبور در ساری، قائم شهر و سوادكوه پرده برداشت و كشتار وحشیانه، هتاكی ها و ضرب و شتم اینان را نسبت به مردمان این سامان برملاء كرد. وی به عنوان نمونه، حادثه ای را چنین تعریف می كرد كه: «شب جمعه ای در خیابان سنگ تراشان وقتی تعدادی از برادران زیر چادری نهج البلاغه می خوانند و كتب و نشریات مذهبی می فروشند، [منافقان ] به آنان حمله می كنند؛ چادرشان را به آتش می كشند و تمام كتب مذهبی، از جمله قرآن، نهج البلاغه و كتب ادعیه را می سوزانند. بعد به افراد حاضر در آنجا یورش برده و آنها را مورد اذیت و آزار قرار می دهند.»

شیخ عبدالوهاب فریاد می زد: «چرا باید اینها بیایند، گوش دختر مسلمان را ببرند و دست اندركاران سكوت كنند؟ هرگز نمی توانم باور بكنم كه اینها دست به جنایت ضد انسانی نزنند و متأسفم كه مقامات اجرایی با همه قوت، ضعف نشان می دهند. خونسردی تا این حد روا نیست. وقتی اسلام دستور می دهد در برابر حمله یك دزد اگر آدمی به عنوان دفاع كشته شود، شهید است؛ چطور می شود مسلمان با این همه، دفاع نكند و ساكت باشد!؟ شاید فكر می كردند شمال و خصوصاً سوادكوه از پرتشنج ترین منطقه ایران خواهد بود و بحمد الله از نظر سیاسی آرامترین منطقه بود و نجیب ترین، عطوف ترین مردم، آدمهای مولد و فعال، مسلمان، معتقد، صادق و وفادار به امام، این جور باید مورد حمله و ضرب و شتم قرار گیرند، كه در خانه آرامشی ندارند و جرأت ندارند برای تأمین احتیاجات بیرون بروند.»

فراگیری ۲۰ روضه در سن ۱۰ سالگی!

وقتی شهید ده ساله بود، یکی از جوانان محلشان از دنیا می رود؛ جهت ذکر مصیبت می رود، شهید به مراسم ختم آن مرحوم می رود. آنقدر در آن مراسم زیبا روضه خواند که یکی از بستگان آن مرحوم از او سوال کرد، که شما در این سن نونهالی چند مصیبت برای اهل بیت یاد گرفتی؟ شهید در جواب فرمودند: 20 روضه و مصیبت را بلدم.

خدمت بدون شکنجه ارزشی ندارد

دختر شهید می‌گوید: پدرم نوار امام رو تكثير می‌كرد و عكس امام رو بين مردم پخش می‌كرد. ساواک چند بار دستگيرش كرده بود و با وحشيانه‌ترين وضع شكنجه‌اش می‌كرد كه وقتی پدرم به خونه می‌اومد نمی‌شناختيمش. يک جای سالم تو بدنش نبود؛ درد می‌كشيد. خيلی خودش رو كنترل می‌كرد كه ما متوجه دردش نشيم ولی كنترل خودشو از دست می‌داد و از درد ناله می‌كرد. می‌گفت: شيرين كاری‌ها به همين‌هاست؛ اگر اين شكنجه‌ها نباشد كه خدمت ما ارزش و مزه‌ای ندارد.

دعا برای شاه؟ هرگز!

همسر شهید می‌گوید: تير ماه سال 1344 يكی از نزديكان شاه به نام: سرهنگ علی اشرف‌خان پهلوان كه در آلاشت ساكن بود، شهيد را برای سخنرانی و خواندن ذكر مصيبت دعوت كرده بود. همان روز اول در وسط مراسم، شخصی از طرف همسر سرهنگ به شهيد پيغام داد كه برای اعلی‌حضرت دعا كند. شهيد گفت: من دعا برای عموم مردم می‌كنم نه شخص خاصی. شب بعد هم به شهيد همين پيغام را دادند كه شهيد با عصبانيت گفت: اگر ناراحتيد، می‌روم و شبای بعد هم نمی‌آيم. آنها با ديدن رفتار شهيد از حرف خودشون منصرف شدند.

مبارزه با اسراف و تجمل پرستی

همسر شهید می‌گوید: وقتی شهيد به عنوان نماينده مردم ساری در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد، به بنده تأكيد كرد: از الآن من نماينده همه مردم ايران هستم. حتی به اندازه يک كف دست نان و يا چند قاشق برنج هم نبايد در منزل من اسراف شود و اگر در خانه من تجمل‌پرستی، زياده‌خواهی و اسراف وجود داشته باشد. دِين این ملت بر گردنم سنگينی می‌كند.



/photo/1n00113319-r-b-003.jpg

 


روايتی از اولين بازداشت شيخ عبدالوهاب به زبان خودش

به دنبال يک درگيری سخت با مأموران دولتی در داخل منزل آيت‌الله قمی مرا با جمعی از ياران و هوادارن نهضت در كوه‌سنگی قريب دو هفته بازداشت كردند و من به ياری خداوند و در نهايت نيرومندی و قدرت و قوت قلب بدون آنكه خم به ابرو بياورم آن توقيف دشوار و رنج‌بار را با تمام توابع و ملحقاتش تحمل كردم. همچنان خداخدا و قرآن قرآن و اسلام اسلام می‌گفتم و مأموران تحقيق و تعقيب را بسوی خدا و قرآن و اسلام و علما می خواندم. مأموران مسئول حكومت وقت از ديدن مقاومت من و شنيدن نصيحت من، در نوعی بهت و تحير فرو رفته، نسبت به آينده خود و حكومت دچار شک و ترديد می‌شدند. امروز بعد از پيروزی انقلاب اسلامی و گذشتن قريب هيجده سال، وقتی به مشهد شرفياب می‌شوم با آنكه شرايط جغرافيايی كوه‌سنگی در اين زمان با روزهای آغاز نهضت بسيار متفاوت است. مع‌ذلک چون عبور ماشين از كنار كوه‌سنگی است، تمام آن خاطره‌ها برايم تجديد شده، احساس غيرقابل توصيف دارم. من يقين داشتم آن حركت به اين موقعيت و پيروزی می‌انجامد... نمی‌دانستم آيا من هم اين عصر را درک می‌كنم يا نه؟ حال كه می‌بينم وعده الهی جامعه عمل پوشيد و استكبار در اين ميهن اسلامی سقوط كرد، مستضعفان رنجديده به حكومت رسيده و فحشاء و منكر در حال ريشه‌كن شدن است، اشک شوق بر چشمانم می‌نشيند...

ذکر مصیبت در بازداشتگاه ساواک

همسر شهید می‌گوید: در يكی از روزهای سال 1343، شهيد جهت اقامه نماز ظهر به مسجد گوهرشاد می‌رفت، در بين راه ديد جمعيتی در بازار سرپوشيده مشهد در حال حركت به طرف مدرسه سليمان‌خان هستند. داستان از اين قرار بود كه آيت‌الله قمی از منزل خود ممنوع‌الخروج بودند. آن روز ايشان به همراه جمعيتی به طرف حرم در حال حركت بودند كه مأموران مانع شده و ايشان و جمعيت همراهشان را به سمت منزل روانه كردند. و تا غروب همه را داخل منزل نگه داشتند و تعدادی ماشين آوردند و همه‌شان را به بازداشتگاه كوه‌سنگی مشهد بردند. 13 شبانه‌روز آنها بازداشت بودند. شب شهادت امام موسی‌بن‌جعفر (ع) شهيد كه جزء بازداشتی‌ها بود شروع به خواندن ذكر مصيبت‌ كرد. رييس اردوگاه، شهيد را احضار كرد و گفت: چرا مصيبت می‌خوانی؟ شهيد گفت: ما شيعه هستيم و در شهادت اماممان عزاداری می‌كنيم و از هيچ كس و چيزی نمی‌ترسيم. در همين حال رييس اردوگاه از شدت عصبانيت شروع به فحاشی و هتاكی كرد. شهيد كه خيلی شجاع و غيرتی بود، طاقت نياورد و با او درگير شد و صندلی‌ای كه بر رويش نشسته بود را به طرف او پرتاب كرد. شهيد را به سلول انفرادی بردند و او را مورد وحشيانه‌ترين شكنجه‌ها قرار دادند. 11 كيسه‌ی شن را بر روی سينه‌اش قرار دادند و با شلنگ روی كيسه‌ها آب می‌گرفتند. تا حدی كه نفسش بند آمد و از ترس كيسه‌ها را برداشتند. بعد از آزاد شدنش تنگی نفس گرفته بود و از درد سينه هميسه ناله می‌كرد، به هر دكتری هم مراجعه می‌كرد فايده‌ای نداشت. ما هر چه مي‌پرسيديم كه چه شده؟ فقط می‌گفت: امام زمان(عج) می‌داند. بعد از پيروزی انقلاب اسلامی اين خاطرات را تعريف كرد. و ما دليل درد سينه‌اش را فهميديم.



/photo/1n00113319-r-b-006.jpg

 

 

شیخ عبدالوهاب در حوزه علمیه سلیمانخان مشهد

پایداری نهضت و سخنان آتش زایم در مسجد گوهرشاد

روزی كه از قيد و بند مأموران امنيتی خلاص شدم، جای شكنجه در بدنم درد داشت و مرا ناراحت می‌كرد. اما چنين دريافت كردم كه مردم بعد از بگير و ببند عمال رژیم خيال كردند همه چيز تمام شد و ديگر كسی جرأت ندارد دم برآورد و عليه مظالم حكومت چيزی بر زبان بياورد. من برای آنكه به سهم خود نگذارم چنين فكری در جامعه رو به قيام و اقدام، نضج بگيرد، بعد از آزادی يكسره به سراغ ياران پراكنده شده‌ام رفتم و آنها را از گوشه و كنار پيدا كردم و با خود به مسجد گوهرشاد بردم. آنها دور من جمع شدند و به هوای اجتماع آنها كه اندک بود. كم‌كم عابران و زائران بر جمع ما افزوده شدند و تا مطلب به خارج از مسجد درز كند و مأموران برسند و ما را متفرق كنند، گفتنی‌ها را گفته و به مردم كه آنها به مناسبت موقعيت مكانی جمع شده و ناخواسته سخنان آتش‌زايم را گوش می‌دادند. توصيه كردم و آنها را سوگند دادم كه شما خود را هر جا ديديد اين منظره و اجتماع شكوهمند مسلمانان و سخن مرا كه سخن همين مردم است برای دوستان خود بازگو نماييد. مردم بدانيد كه دين شما، خدای شما، قرآن شما، اين امام شما از شما اين انتظار را دارد. اين بگفتم و از منبر فرود آمدم و در لابه‌لای جمعيت كه اين موقع تقريباً تمام صحن مسجد گوهرشاد را پر كرده بودند. از نظر مأموران تازه رسيده پنهان ماندم.



/photo/1n00113319-r-b-000.jpg

 

 

اسفند۱۳۴۴ جلسه معارفه شیخ عبدالوهاب، حضرات آیات: صدوقی سعادت (ره)، عظیمی و علی معلمی

شيخ عبدالوهاب در رابطه با انتقال خودش به ساری چنين می‌گويد: ماه مبارک رمضان بود ديگر نمی‌توانستم در مشهد بمانم و نقشی داشته باشم. مأموران امنيتی حكومت سخت مرا تحت نظر داشتند. اكابر ما در تنگنا قرار گرفته بودند. حركات و اقدامات سركوبگرانه عمال دولت به اوج خود رسيده بود، ناچار شدم از مشهد بيرون بروم، تصميم گرفتم به استان خودم مازندران بروم و براساس محاسباتی، شهر ساری مركز استان را برای بسط و نشر بذر نهضت برگزيدم. به ساری آمدم، در شهر ساری براساس آگاهی‌های قبلی و اطلاعاتی كه بعد از ورود به شهر كسب كردم. دريافتم عالم وجيه و نيرومند شهر ساری حضرت آيت‌الله حاج سيدرضا سعادت رضوان‌الله‌عليه است. خدمت ايشان رسيدم و به حق ايشان را قهرمان فكر و سخت و دانش دينی يافتم.

شیخ عبدالوهاب و مسجد دهقان زاده بخش ۸ ساری

شیخ عبدالوهاب تا سال 1344 تنها در محرم و صفر و ماه مبارک رمضان در ساری اقامت می فرمود و مردم از وجودش مستفيذ می شدند و از طرفی تحت فشار و تهديد و ارعاب مأموران امنيتی حكومت قرار داشت و در همين فواصل چندين بار در شهربانی ساری به وسيله شخص محمودی رييس متجاهر به فسق و فجور اطلاعاتی شهربانی در آن روزها مورد هتک و شتم و حتی ضرب واقع گرديد و هر بار با پادرميانی حاج آقا سعادت (قدس سره) آزاد می‌گرديد و بی‌پرواتر و صريح‌تر به كار خود ادامه می‌داد.

در همين اثناء بود كه مسجد حاج دهقان‌زاده در بخش 8 ساری بنا گرديد و شيخ عبدالوهاب با اشاره حضرت آيت‌الله حاج سيدرضا سعادت (قدس سره) برای امامت جماعت و اداره اين مسجد نامزد شد و بر حسب استدعای مردم ساری و تأييد علماء شهر و مخصوصاً تأكيد حاج آقا سعادت (قدس سره)، آيات و اساتيد مشهد مقدس به شيخ‌ عبدالوهاب دستور دادند كه در ساری بماند.

/photo/1n00113319-r-b-005.jpg

 

 

شیخ عبدالوهاب و شهید هاشمی نژاد در جلسه پیشگامان نهضت امام در مشهد

شيخ عبدالوهاب در مقابل پیشنهادات هدايا و رشوه‌های مالی حكومت به خودش، می‌گفت: اگر می‌خواهيد كار خيری انجام دهيد نان و آب مادی و معنوی مردم را قطع نكنيد به داد گرسنه‌ها و برهنه‌ها و زاغه‌نشين‌ها برسيد. بيدار باشيد و تماشا نكنيد تا هر روز به تعداد اينان افزوده گردد... شما چقدر كوردل و كودن هستيد راه‌حل اساسی و بنيادی را كنار گذاشته، مرا تحت فشار قرار می‌دهيد. برويد، نه من عطايای شما را مي‌پذيرم و نه برای شما سودی دارم.

مقدم تر از همه اهل منابر

یکی از مسئولان ساواک ساری می‌گوید: ما بارها با زمينه‌سازی‌های قبلی و بهره‌گيری از روحيات شهيد قاسمی، اقداماتی می‌كرديم كه به پرخاش كردن و بد و بيراه گفتن قاسمی نسبت به صاحبان مجلس و بانيان محفل منتهی می‌گرديد. با این حال حس احترام مردم و صاحب مجلس نسبت به قاسمی بيشتر می‌شد و او را به تمام اهل من?


ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

حاج مهدی 7 تير 1395
عالی بود همه ساروی ها باید به وجود این عزیز افتخار کنند
عبدالله خاکیان 8 تير 1396
سلام و درود بر شهید قاسمی که مثل ایشان در ساری نداشتیم اگرچه جناب عبدالاحد نیز زحمت زیادی برای انقلاب کشیدن ولی قاسمی عزیز بلحاظ سنی سابقه بیشتری داشتند لذا بیشتر اذیت شدند حتما ایشان در قهقه مستانه شان عند ربهم یرزقونند. خدایا روزی ما هم بفرما آمین یا رب العالمین
نا شناس 2 تير 1397
عالی بود همه ساروی ها باید به وجود این عزیز افتخار کنند
نا شناس 2 تير 1397
سلام و درود بر شهید قاسمی که مثل ایشان در ساری نداشتیم اگرچه جناب عبدالاحد نیز زحمت زیادی برای انقلاب کشیدن ولی قاسمی عزیز بلحاظ سنی سابقه بیشتری داشتند لذا بیشتر اذیت شدند حتما ایشان در قهقه مستانه شان عند ربهم یرزقونند. خدایا روزی ما هم بفرما آمین یا رب العالمین
نا شناس 2 تير 1397
خداوند جمیع علماءربانی وشهدا انقلاب اسلامی وجنگ تحمیلی و شهید والا مقام حضرت حجه الاسلام قاسمی وسخنور استان مازندران حضرت آیت الله سید رضا سعادت ساروی (قدس سره القدوسی) را غریق رحمت فرماید
طبری 2 تير 1397
سیار ممنون از نویسنده و منتشر کننده آن!
حقا در گرانبهایی بودند! این که شکنجه ها را مخفی می کرد و حتی به خانواده اش خبر نمی داد کار هر کس نیست جز اولیاء الله!
ایشان به اندازه حقی که بر گردن ما داشت شناخته نشد! صدا وسیمای مرکز مازندران حقا کوتاهی کرده است!البته شهداء همیشه مظلومند!
نا شناس 3 تير 1397
خداوند رحمت کند جمیع شهداانقلاب اسلامی وجنگ تحمیلی وشهداء مدافع حرم وعی الخصوص حضرت آیت الله سید رضا سعادت ساروی مدفون در امام زاده یحیی ساری بعقه امام زاده سیدزین العابدین را که جا دارد شاگردان ایشان مثل نماینده مجلس خبرگان رهبری حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج آقای معلمی وحضرت آیت الله شیخ مرتضی صدوقی و..... برای ایشان مجلس ویابودی بگیرد ودرباره بزرگی ایشان وسخنوری وسجایای اخلاقیشان بگوید تازه نسل بعد انقلاب بدانند که ایشان بودند شاگردانی همچون قاسمی پرورش دادند تا دربرابر حکومت شاهنشاهی بایستند
نا شناس 3 تير 1397
سلام علیکم
از سایت وزین شمال نیوز بابت انتشار زندگینامه خطیب دانشمند شهید والامقام قاسمی تشکر و قدر دانی میشود و دو مطلب لازمست به زندگینامه ایشان اضافه شود 1- از سال 42 تا پیروزی انقلاب اسلامی این شهید بزرگوار 21 مرتبه دستگیر شکنجه و زندانی شد 2- ایشان دارای دیپلم مدرسی بود و از سال 1343 می توانست استخدام آموزش و پرورش شود و در دبیرستان ها تدریس نماید اما سرباز حضرت صاحب الزمان عج بودن را به تمام این موقعیت ها ترجیح داد . روحش شاد و خداوند ما را شرمنده شهدا نکند
نا شناس 4 تير 1397
عالی بود همه ساروی ها باید به وجود این عزیز افتخار کنند
پاسخ ها به این نظر
موسوی 5 تير 1398
مرد بزرگ وتکرار نشدنی از دیار سوادکوه بود خدایش بیامرزد ورحمت کند روحش شاد
نا شناس 17 تير 1397
ضمن تشکر از نویسنده این زندگی نامه شهید عزیز قاسمی لطف فرموده عکسهای اول را با شماره گزاری به بینندگان محترم بشناسانند بهتر است ووزین تر خواهد شد
نا شناس 16 تير 1397
آفرین شمال نیوز دلمان برای آن روزها و آن مردان خدا تنگ شده کمی بیشتر بنویسید از حاج آق سعادت بیشتر بنویسید لطفا
م تنها 5 تير 1398
با تشکر از سایت شمال نیوز لازم است که ما جوانان نسل جدید که ایشان ودیگر انقلابیون را شناخت نداریم حداقل در مراسم سالگرد این شهداء شرکت کنیم من خودم تابلوهای این مراسم شهدای هفتم تیر استان را دیدم پنجشنبه 6 تیر ماه در مسجد امام رضا(ع) بوستان ولایت از ساعت 9 صبح جوانان منتظریم ......
نا شناس 5 تير 1398
روح مرحوم حضرت آیت الله سیدرضا سعادت شاد الفاتحه مع الصلوات

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.11 seconds.