.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
به بهانه روز سالمند و بازنشسته؛
تو را من چشم در راهم...
تو را من چشم در راهم...

  شمال نیوز: سالمندی دوره ای از زندگی است که بر اساس شرایط روحی و جسمی افراد در سنین بالا بروز پیدا می کند. برخی در سنین بالاتر و برخی دیگر نیز در سنین پایین تر به این دوره از زندگی می رسند. با توجه به اینکه افراد در سنین بالا در شرایط جسمی و روحی سختی قرار می گیرند، لذا عموما نگهداری و مراقبت از آنها به دقت و زحمت بیشتری نیاز دارد.

 به گزارش خبرنگار شمال نیوز در ساری؛ بر اساس تعریف سازمان جهانی بهداشت و در اغلب جوامع شهری ، مرز قراردادی 60 سال سن، یعنی زمانی که فرد از خدمت بازنشسته می شود، آغاز سالمندی را نشان می دهد.

انوشیروان محسنی‌بندپی رئیس سازمان بهزیستی کشور همزمان با گرامیداشت هفته سالمند  گفت: در حال حاضر ۸٫۲ درصد جمعیت کشور یعنی برابر با بیش از ۶ میلیون نفر سالمند در ایران وجود دارند که جمعیت آنها رو به افزایش است؛ بنابراین دست‌اندرکاران سیاست‌گذار و تصمیم‌سازان باید برای این گروه برنامه‌ریزی‌های مدونی در باعاد حقوقی، اجتماعی و … داشته باشند.

وی در ادامه به پیش‌بینی سازمان بهداشت جهانی (WHO) در خصوص وضعیت سالمندی دنیا در آینده اشاره کرد و گفت: سازمان بهداشت جهانی پیش بینی کرده است که در سال ۲۰۲۵ جمعیت کمتر از ۲۵ سال دنیا با جمعیت بالای ۶۵ سال برابر خواهد بود.

محسنی‌بندپی با اشاره به اینکه زمانی که فرد در سن بازنشستگی قرار می‌گیرد، گمان می‌کند که اثربخشی گذشته را ندارد و خود به خود آثار روحی و روانی سبب مشکلات خاصی می‌شود، افزود: با توجه به مسائل ویژه سالمندی نیازمندیم به این گروه توجه ویژه شود و با توجه به اینکه بیماری‌های قلبی و عروقی، فشار خون و مصرف دارو در زنان سالمند بیشتر از مردان است و همچنین کیفیت زندگی و سواد مردان سالمند نسبت به زنان بیشتر است، نیاز است به این گروه توجه ویژه شده و برنامه‌ریزی‌های خاصی برای آنها انجام شود.

نهم مهرماه روز سالمندان و 17 مهرماه روز خانواده و تکریم بازنشستگان بهانه ای شد تا به یکی از خانه های سالمندان سری بزنیم.

اینجا سرای سالمندان است. یک خانه ی بزرگ در محیطی آرام با هوایی مطبوع، اما اعضای این خانه هیچ نسبتی با هم ندارند و تنها دوست و هم خانه اند که درد مشترکی را با هم تحمل می کنند. با ورود به این خانه برخی را با چهره شاد می بینی و برخی دیگر ناراحت، مادری که تنها در گوشه ای اشک می ریزد  و دیگری در تلاش برای صحبت اما زبانش ناتوان در تکلم، دیگری اما به گمانش من فرزند او هستم؛ یکی دیگر اما با لبخند به استقبال مان می آید و اندکی آنطرف تر مادری تنها در گوشه اتاق روی تخت اش خوابیده است و حاضر نیست با ما صحبت کند.

وارد سالن می شویم . پدران ما هر کدام روی صندلی نشسته و نگاه هر یک به سمتی خیره، یکی از آنها سیگاری بر لب دارد و دیگری شکلات در دهان، اما پدری دیگر در هر پنج دقیقه صلواتی بلند بر محمد و آل محمد(ص) می فرستد. یکی از ما تسبیح درخواست می کند و دیگری آینه.

اینان همان پدر و مادرانی هستند که بهترین روزهای جوانی شان را به پای فرزندانشان ریختند تا در این روزها عصای راه رفتن شان باشند غافل ازینکه این عصا را از آنان دریغ کردند.

پای درد ودلشان که می نشینی هر یک بازیگر نقش اول کتاب زندگی با هزاران ورق از تجربه های تلخ و شیرین اند.

در میان آنان، نگاهم به نگاه مادری گره خورد. از همان نگاه ها که مدت هاست به در خیره است و در انتظار پاسخ. جلو می روم و سلام می کنم. دستانش را گرفتم، دستانم را در دستانش فشرد. انگار مدت ها بود که در انتظار لمس دستی بود، با مهربانی گفت: چقدر دستانت گرم است ، و بعد روی صورتش کشید. بغض گلویم را فشرد.  پرسیدم : چه مدتی ست که اینجا هستید؟ سرش را پایین انداخت و جوابی نداد. دستش را فشردم دستم را محکم تر فشرد. بعد از کمی مکث گفت: من آذری هستم و همسرم فارس بود. بندر انزلی زندگی می کردیم و بعد به ساری آمدیم.

می گفت چهار پسر دارد و یک دختر. از پسرانش چیزی نگفت اما با افتخار گفت: دخترم تحصیلکرده است و خانه دار. دوبار با تاکید گفت دخترم تحصیلکرده است. انگار انتظار نداشت که دختر تحصیلکرده اش او را به سرای سالمندان سپرده باشد. آرام حرف میزد، آرام، اما گیرا ! بعد از گفتن هر جمله سرش را پایین می انداخت و کمی سکوت می کرد.  از همان سکوت های سنگین تر از فریاد که بغضم را بیشتر و بیشتر می کرد.

در محوطه بیرون سالن نزدیک مادری رفتم که با ظاهری آراسته روی صندلی چرخ دار نشسته بود. خوش صحبت به نظر می رسید. اسمش خیر النسا بود.  اسمش به صورت ماهش می آمد. پرسید: اسمم خوبه؟ گفتم : بله خیلی زیباست. گفت: پناه بر خدا  !  و بعد ادامه داد: سه سال است که اینجا هستم. دو پسر دارم. یکی در ساری و دیگری در بابل زندگی می کند.

کمی گلایه داشت. معلوم بود از وضعیت اش اصلا راضی نیست. فقط دعا می کرد . گفت: الهی به حق پنج تن کسی را به اینجا قسمت نکند و بعد در حالیکه برایم دعا می کرد گفت: مادرتون رو نگه دارید. و باز تاکید کرد: مادر، مادر، مادر !

و چقدر سخت بود آنگاه که می بایست اندوهشان را می دیدی، به روی خود نمی آوردی و فریبکارانه لبخند میزدی . دیگر هیچ حرفی برای گفتن نداشتم و خداحافظی کردم. با نگاه شان تا دم در ما را مشایعت کردند.

به گزارش شمال نیوز، هیچ سرای سالمندانی حتی با پیشرفته ترین امکانات و مجرب ترین پرسنل بازهم نمی تواند فضایی به گرمی کانون خانواده برای سالمندان فراهم نماید چراکه بهترین جا برای نگهداری سالمندان، محیط خانه همان کانون مهرورزی و محبت و در کنار اعضای خانواده است.

البته چه بسیارند فرزندانی که پدر و مادر سالخورده خود را با تمام دشواری های رفتاری و جسمی شان به سرای سالمندان نسپرده اند و با افتخار پرستاری و دست بوسی شان را می کنند.

 و تنها سه کلمه برای همیشه در خاطرم ماندگار شد: مادر، مادر، مادر !



ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

نا شناس 14 مهر 1394
نبودن هایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند و آدمهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.096 seconds.