.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
به بهانه درگذشت مادر خلبان شهید احمد کشوری
مادر جان دیگر هم پرواز سیمرغ شده ای
رقیه توسلی

مادرجان ! می دانیم آذرماه که هربار به نیمه خویش می رسد چشمانت به آسمان خدا دوخته می شود ، به پاییز آن سالی که فرزندت به سفر بی بازگشت عشق پا گذاشت . به آذرماهی که درآن رفت و سیمرغ شد .
مادرجان این را که سال 59 و " تنگه بینا " ، فصل پایان قصه احمد نیست ، که شرح شروع دلاوری های مردیست که ایلام و پاوه تا همیشه زمزمه اش خواهند کرد . شرح خلبان جوانی که بی پروا ، روز و شب آتش بر جان دشمن ریخت و با رمز « یازهرا » از آسمان ، مرگ برسرشان فرو بارید . 
می دانیم سالهاست آذرماه که به نیمه می رسد ، مادر جان ، قلبت شیدا تر از همیشه می کوبد . که باز عصا زنان می روی پشت رحل صبوری هایت می نشینی و به سوره های شرح صدر پناه می بری و پاییز را گریه می کنی .
که دوباره می خوانی « انا لله و انا الیه راجعون » و در اتاق قاب عکس ها و لباس های رزم ، خلوت می کنی و چشم به زیارت نامه می دوزی و جان می گیری و با شیشه ای گلاب و پاکتی خرما تا زیارت اهل قبور راهی می شوی .
تا مزار شهیدان شهرت می روی تا خاطرات مادرانه ات را دوباره مرور کنی و بگویی " جانم به فدای سرور مظلومم حسین " . می روی تا دمی از سوت و کور و از همهمه این جهان زشت و زیبا رها شوی و بر پرچم سه رنگ ارادت دست بکشی و آنوقت چشم هستی را از مادرانگی ها و فداکاری هایت پُرسازی .
سالهاست که می دانیم پلاک احمد و محمد ات را بوسه باران می کنی و برایشان از دوری و دلتنگی نمی گویی... ، نمی گویی سفرتان طولانی شده است و تنهایی درد جانکاهی ست... 
این را که هرروز صبوری می کنی ، می دانیم و آگاهیم که دعای خیر مردمان یک سرزمین همواره پشت و پناه شماست مادرجان و سالهاست که آذرماه پاییز ، نام شما را ذکر لبان خویش کرده است .
و ما هربار که چهارگوشه ایران را که پُر از شرح احمدها و محمدها و پُراز روایت هلی کوپترها و پروازهای جوانمردانه است ، ورق که می زنیم به دلیرانه های مردان و زنان مومنی می رسیم که عشق را باور داشتند . به احمد کشوری هایی که روزی بار امانت را شایسته به منزل مقصود رسانده اند .
مادرجان ! خوشا به حال آنانی که راز کوچ های سرخ را فهمیدند و غلتیدن عاشق را در نگاه معشوق دیدند . خوشا به حال احمد های بسیاری که با آزادگی بیعت کردند و سوار بر بالگردهایشان ، غرب و جنوب را شکارگاه تانک های دشمن ساختند و تا اوج ایثار پرواز کردند و سلحشور شدند . 
انگار خوب که گوش بچسبانی هنوز صدای غرش بالگرد کشوری ها از ایلام و پاوه به گوش می رسد و به پاس رشادت سربازان امام زمان (عج) هنوز پادگان ها برپاست . انگار هنوز صدای نمازهای خالصانه کشوری ها در دل نیمه شب های جنگ می پیچد و پژواک دارد .
اگر بخواهی انگار هنوز می توانی در آسمان رستگاری جولان دهی و از طعم گس دنیا بگذری و همنشین پریدن و پرواز باشی . انگار می توانی دل به مادرانه هایی بسپاری که تو را به اتاق شهیدشان راهنمایی می کنند و از دعاها و رویاها و خاطرات شان لبریز می سازند .
می توانی به روایت خلبان دلیری گوش کنی که سالها رزمندگی کرد و حافظ مرز و بوم و جان و ناموس وطن شد و روزی سرباز سرافراز میهن نام گرفت .
هرچند می دانیم از تولد تا شهادت فرزندتان به پلک برهم گذاشتنی گذشت و سیرسیر به صورتش زل نزدید که پاییز از راه رسید . هر چند سالهاست آذر که به نیمه می رسد در قلب شما غوغائیست اما هرگز از سر دلتنگی و درد دوری و عاشقی ننالیدید و هرروز رو به پروردگار عالمیان صبوری و دوست داشتن عمیق تری برای دنیا آرزو کردید . 
مادرجان ! حالا عمریست که خوب به آسمان و آفتاب نگاه می کنید ، به دعوتی که روزگاری احمدهای بسیاری اجابتش کردند . به همان ها که روزی چشم هایشان را در نهر کربلا شستند و حسینی شدند و پا به کارزار خیر و شر گذاشتند و لبیک گویان در خط نیکان ، صف بستند .


آخرین مصاحبه مادر خلبان شهید احمد کشوری :
هنوز صدای غرش بالگرد کشوری ها از ایلام و پاوه به گوش می رسد

15 آذرماه سال 93همزمان با سالگرد شهادت خلبان شهید کشوری و روز هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی و در یک روز سرد پاییزی وهوای بارانی 14کیلومتر به سمت شمال قائم شهر که می رویم به شهر سیمرغ ( کیاکلای سابق ) می رسیم . 
از دور بالگرد مستقر بر فراز میدان شهید کشوری چشمانمان را خیره می کند و نزدیک تر که می شویم به عظمت این جنگده و رشادت های خلبانان ایران اسلامی به خود می بالیم .
آدرس منزل مادر شهیدان احمد و محمد کشوری سرراست است و در کوچه ای با نام این شهدا در چند متری میدان قرار دارد .
تابلویی ازعکس شهیدان کشوری بر روی دیوار بیرونی خانه نظرمان را جلب می کند و جلوتر پرچم سیاه محرم را می بینیم که بر سردر خانه نصب شده است . 
خواهرشهیدان کشوری به استقبالمان می آید و وارد منزل می شویم . حاج خانم فاطمه سیلاخوری مادر شهیدان کشوری منتظرمان است .
روزنامه قدس را تقدیم حاجیه خانم سیلاخوری می کنیم . ایشان با دیدن روزنامه اشک شوقی در چشمانش حلقه می زند و با خوشحالی می گوید : « امام رضا ضامن پسرم بود »!
مادر شهیدان کشوری به ما می گوید : من وهمسرم غلام حسین کشوری اهل بروجرد بودیم و به واسطه شغل ایشان که در ژاندرمری کار می کرد در اغلب نقاط کشور از جمله کیاکلا حضور داشتیم و برای همیشه در این شهر ماندیم و دوسال پس از حضورمان در اینجا یعنی در سال 1332 اولین فرزندم بدنیا آمد و پدرم نامش را احمد انتخاب کرد . 
وقتی احمد 4 ماهه بود و بی تابی های زیادی داشت ، ما هم بسیار نگران بودیم چراکه این نگرانی ریشه در تجربه تلخ خانوادگی داشت و پدرومادر همسرم از 12 فرزندشان تنها غلام حسین زنده مانده بود .
در یکی از شب ها در خواب ، سه مرد خوش سیما را می بینم و می فهمم آنان امام علی (ع) ، امام حسین (ع) و امام رضا(ع) می باشند و این فرصت را غنیمت می شمارم و از بی قراری های احمد می گویم که امام رضا (ع) با آرامش شیرینی می فرمایند : « احمدت را من ضمانت می کنم » و صبح فردا این خواب را برای همسرم تعریف می کنم و احمد برای همیشه آرام می گیرد .
آن روز تصمیم می گیرم به مدت 7 سال موهای احمد را بتراشم و به اندازه وزنش به حرم آقا امام رضا (ع) نقره هدیه کنم و احمد 22 ساله بود که یک روز از کرمانشاه تماس گرفت و گفت می آید دنبالم تا برویم مشهد و سرانجام نذر دیرینه ام را به آقا ادا کردم و آن زمان احمد علاقه خاصی به نقاره زنان حرم پیدا کرده بود و چون بسیارکنجکاو بود از کار آنان سوالات بسیاری پرسید.
از کلاس 10 مبارزاتش را علیه رژیم طاغوت آغاز کرد و وقتی دیپلم گرفت دانشگاه هم قبول شد ولی بخاطر اینکه هزینه ای را به خانواده تحمیل نکند در سال 1351 وارد ارتش (هوانیروز) شد و خلبانی را آموخت .
هر وقت می خواست برود خداحافظی نمی کرد ولی برای آخرین باری که آمده بود با همه خداحافظی کرد و با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت و خطاب به پدرش گفت : « دیگر مرا نمی بینید » و وقتی ناراحتی پدرش را دید گفت : « شوخی کردم آقاجان » و 45 روز از این ماجرا نگذشته بود که شهید شد .
قبل از شهادت احمد در منزل دخترم در قم بودیم که در خواب دیدم اتاق پُر از نور شده است و چهار بانوی عزیز ، لباسی مشکی برتنم کردند و آنوقت بود که با فریاد از خواب برخاستم و سه روز پس از خوابم ، پسرم احمد شهید شد .
در اوایل جنگ که سپاه و بسیج شکل نگرفته بود جنگنده های کبری وظیفه حمل آذوقه ، مهمات ، جابجایی مجروحین ، تخلیه نیروها و دفاع از خاک ایران اسلامی را برعهده داشتند و احمد در آن زمان روزانه حدود 12 ساعت پرواز می کرد . این میزان پرواز خلاف قواعد و قوانین پروازی بود و احمد به خاطر عشق به وطن استانداردها را رعایت نمی کرد .
در عملیات شکست حصر پاوه که تنها 5 درصد احتمال موفقیت بود با تلاش شهید چمران و احمد به موفقیت 100 درصدی رسیدیم و چمران پس از آن روز از شهید کشوری بعنوان ستاره درخشان منطقه غرب کشور یاد نمود .
با حضور 75 روزه اش در مرزهای ایلام از 430 کیلومتر خاک میهن پاسداری نمود و اجازه نداد دشمن به کشورمان تجاوز کند .
زمانی كه صدام آمريكايی به ايران يورش آورد ، احمد در انتظار آخرين عمل جراحی برای بيرون آوردن تركش از سينه اش بود ، اما روز بعد از شنيدن خبر تجاوز صدام ، عازم سفر شد.
به او گفته بودند كه بماند و پس از اتمام جراحی برود ، اما جواب داده بود : « وقتی اسلام در خطر باشد ، من اين سينه را نمي خواهم »
او به جبهه رفت و چون گذشته ، سلحشورانه جنگيد بطوریكه بيابان های غرب كشور را به گورستانی از تانک ها و نفرات مزدور دشمن تبديل نمود .
در روز پانزدهم آذرماه 1359 در حاليكه از يک ماموريت بسيار سخت اما پيروز باز مي گشت ، در " تنگه بینا " منطقه میمک ايلام مورد حمله ناجوانمردانه هواپيماهای مزدور بعثی قرار گرفت و در حالي كه هلی كوپترش در اثر اصابت راكت های دوميگ به شدت در آتش مي سوخت آن را تا مواضع خودی رساند و آنگاه در خاک وطن سقوط كرد و شربت شيرين شهادت را نوشيد و در قطعه 24 بهشت زهرا آرام گرفت .
تا چهل روز پس از شهادت احمد نتوانستم بر سر مزارش حاضر شوم چراکه برای مراسم های مختلفی که در تجلیل از شهید کشوری در اقصی نقاط کشور برگزار می شد ، حضور داشتیم .
در سال 61 محمد که کمتر از 17 سال داشت و در رشته مهندسی کشاورزی کرج درس می خواند و 25 روز مانده به دومین سالگرد شهادت احمد آمد تا اجازه رفتن به جبهه را بگیرد و به او گفتم سالگرد برادرت است کجا می خواهی بروی و با خواهش مرا راضی کرد و رفت و در عملیات محرم و در قصر شیرین به برادر شهیدش پیوست .
در پایان گفتگو به زبان حاجیه خانم سیلاخوری به "اتاق شهید " می رویم و با عکس ها و خاطرات شهیدان کشوری مواجه می شویم و به یاد روزی می افتیم که رئیس جمهور و استاندار سابق مازندران آنجا نماز خواندند و در دفتر یادبود شهید یادگاری نوشتند .


ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.53 seconds.