آخرین عناوین
پربیننده ترین عناوین
|
بخش 2 / در گفتگو با هادي ابراهيمي ؛ بررسي علل انحراف و واكاوي ناكامي جريان روشنفكري در ایران
شمال نیوز : یکی از روشهای ترقی و پیشرفت در حکومت های استبدادی ، چاپلوسی و شیرین زبانی و بله قربانگویی به مقامات درباری بود فی الواقع تغییر پایگاه اجتماعی خانواده میرزاحسین خان بی تاثیر از این روشها نبود...
اشاره: گفتگوي قبلي با هادي ابراهيمي بازتاب زيادي در فضاي رسانه اي و افكار عمومي داشته است، شايد اين مهم بدليل شاخصه تعامل و رسانه اي بودن او در ادوار مديريتي بوده كه همواره تيتر اول رسانه هاي استاني و بعضا كشوري باشد، اما همه واقعيت اين نيست، كمتر كسي است كه پاي صحبت هاي او بنشيند و به مهارتهاي تكنيكي او در فن بيان و اصول سخنراني اذعان نكند. او برخاسته از طبقه محروم و زجر كشيده جامعه است، خودش اذعان مي كند كه در يك خانواده روستايي و پرجمعيت بزرگ شده و در اين مسير سختيهاي زيادي را متحمل شده است. هادي ابراهيمي در دوران تصدي مسووليت سياسي استان كادر جديدي از جوانان مومن و انقلابي استان و شهرستان را وارد بدنه مديريتي كرد، و برغم جواني، هم در صحنه اجرايي و هم در عرصه تئوري پردازي شايستگي هاي خوبي از خود به نمايش گذاشت، البته اين ويژگي ها نافي برخي از انتقادات هم نسبت به او نيست . دكتر ابراهيمي اكنون به كارها و برنامه هاي دانشگاهي خود مشغول است. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- سوال: لطفا قبل از شروع بحث بفرمایید چه ابزارهایی برای تحلیل مشروطه و جریان روشنفکری ضروری است و چرا جنابعالی بر مبنای یک بررسی روندکاوی تطبیقی – تاریخی این موضوع را مورد بحث و بررسی قرار می دهید؟ ضمن تشکر از پیگیری های خوب شما باید عرض کنم تحلیل جریان روشنفکری و مشروطه ایران با ابزاری يكسان غیرممکن است، برای روشن شدن هر بخش آن روش شناسي خاص همان بخش بايد مورد پژوهش قرار گیرد، آنچه که مورد توجه ما در این گفتگو می باشد پرداختن به جزييات و ریشه یابی حوادث و وقایع است، و بنده تلاش می کنم تادر این گفتگو حتي المقدور پیوند بین بخش های مختلف تحولات اجتماعی صورت بگيرد و از نگاه تک بعدی به وقایع تاریخی – سياسي اجتناب کنم و هر تحول را در کنار دیگری مورد ارزیابی قرار دهم تا مجال لازم برای نقد و ارزیابی جریان روشنفکری در پرتو برقراری ارتباط بین اجزای آن تحول تاریخی فراهم شود. هدف حقیر این است تا لایه های مختلف در جریان روشنفکری ایران بازشناسی شود و هر کدام به تفکیک مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد یعنی بر ان هستیم تا ضمن اینکه انگیزه های نیروهای درگیر را در جریان روشنفکری و مشروطه ایران باز کاوی می کنم هر کدام را با معیار منافع و مصالح ملی به سنجش در بیاورم، با همین رویکرد بنده شرایط تاریخی را مورد بازبینی قراردادم ونقش انجمن های سری مثل فراماسونری و فراموشخانه در همین راستادر بخش قبلي ارزیابی شدند. باید عرض کنم، ناکامی مشروطه و فضای بحرانی که انگلیسی ها و برخی از خوانین در کشور ما ایجاد کرده بودند و اندیشه باستانگرایی برخی از روشنفکران غرب زده، زمینه ساز به قدرت رسیدن دولت استبدادی شبه مدرن در ایران شد. از سوی دیگر به نظرم مهمترین ضعف عمده روشنفکران ما در این مقوله برخورد غیرنقادانه با فرهنگ و تمدن غربی بود، یعنی بدون اینکه توجهی به مبانی فکری و اجتماعی مدرنیسم و تمدن غربی داشته باشند، با تقلید کورکورانه ای که از غرب داشته اند مفاهیم و اندیشه های مدرن را در ایران مطرح کردند و توقع داشته اند که جامعة ایران با استفاده از الگوی غرب در کوتاه ترین زمان به توسعه دسترسي پیدا کند. طبیعتاً این فقط یک بخش از فضای کلی حاکم بر جریان روشنفکری در آن دوره بود، بخش دوم را شما باید در بی اعتنایی این جریان نسبت به سنت ها و ارزشهای جامعه ایرانی در آن روز بدانيد كه حقیر در مصاحبه قبلی، به بخش هایی از آن اشاره کردم متأسفانه برخی از شعارها و بحث های غیردینی از سوی عده ای از روشنفکران، علماء و توده های مردم را نسبت به جریان روشنفکری بدبین کرد، شما وقتی که اندیشه ها و انتقادات شیخ فضل الله نوری از مشروطه خواهان را بررسی می کنید ملاحظه می فرمایید که عمده انتقادات شیخ فضل الله از مشروطه خواهان بدلیل اندیشه های الحادی و انحرافی و توهین به مقدسات از سوی آنان بوده است. نکته بعدی عدم پایبندی این افراد به منافع ملی، آنقدر برخي از این آقایان به دولتهای غربی اعتماد کرده بودند که در واگذاری امتیازات کلان به این کشورها از هیچ تلاش فروگذاری نمی کردند اینکه عرض می کنم روشنفکران در کشور ما از پایگاه مردمی قوی در آن دوره برخوردار نبودند مهمترین دلیلش هم بخاطر این بودکه آنها برای ارزشها و اعتقادات دینی مردم احترام قائل نبودند و از سوی دیگر در مجالس و محافل خاص محصور بودن و ارتباطشان با مردم بسیار کم بود. بعضی ها فکر میکنند که حقیر خیلی تعصبی حرف می زنم. و یک طرفه داوری و قضاوت می کنم؛ امّا شما ملاحظه بفرمایید روشن فکرانی مثل آخوند زاده و میرزا ملکم خان و طالبوف که دم از علم و عقل و ملت وخاک می زدند اما دستشان در دست دشمنان کشور ما بود، رشوه می گرفتند و ثروت و منابع کشور ما را به سوی غرب سرازیر می کردند. این چیزها را من از خودم نمی گویم، در تاریخ آمده است. یا برخی از روشنفکران ما برای آنکه دیگر لقب عقب افتاده به آنها ندهند و به آنها متمدن بگویند از کنار زاغه نشینان و حلبی آبادی های تهران به جشن فرهنگ و هنر شیرازمي رفتند و سناریوی ازدواج دومرد را در برابر غریبها به نمایش می گذاشته اند حتّی در برخی از جاها از غرب هم جلوتر می افتادند... حقیر مقدمتاً این نکته را عرض کنم که ما غیر از وابستگر روشن، نوعی وابستگی فکری و روحی را هم در روشنفکران مان می دیدیم که به تعبیر امام بزرگوارمان بدترین نوع وابستگی بود، یعنی نشان می دادکه اندیشه های غربی مثل یک تار وپود نامرئی ، همة وجود روشنفکران ما را دربرگرفته و به همین دلیل بنده عنوان روشنفکران وابسته را برای این سیر پیشنهادی انتخاب کردم، در خصوص تحولات فکری و شکل گیری عقاید میرزا فتحعلی آخوند زاده باید عرض کنم که از ابتداء از اعتقاد به دین اسلام آغاز میشه، و بعد هم با آمیخته شدن اسلام با اندیشه های غربی ادامه پیدا می کند یعنی تا مرزالحاد با اسلام. بنده فکر می کنم زندگی و عقاید او در سه مرحله شکل گرفته، مرحله اول دورانی است که او آموزش قرآن مقدمات وفقه را فراگرفته، مرحله دوم هم آشنایی او با میرزا شفیع و میزان تأثیرپذيري آخوند زاده از میرزا شفیع، که باید عرض کنم میرزا شفیع خودش از علمای اهل تسامح بوده و نسبت به دین و روحانیت هیچ نظر مساعدی نداشت و مرحله سوم هم زمانی بود که آخوندزاده جهت اقامت به تفلیس رفته بود یعنی سیر اندیشه ای او از اینجا شروع می شود، یعنی اینجا باید بررسی بشه که چرا دستگاه حکومتی قفقاز این قدر بر روی افرادی چون میرزا فتحعلی سرمایه گذاری می کند در هر صورت ما وقتی که به تحولات تاريخي نظر می افکنیم ملاحظه می کنیم که روسها هم در کشاکش رقابت با انگلیس و فرانسه به صغیر و کبیر كشورما رحم نکردند و به تقسیم و تاراج کشورما پرداخته اند، پس چطور در حق فردی مثل آخوندزاده می خواهند این قدر ترحم داشته باشند؟ بله درست اشاره کردید، یعنی تساهل و تسامح مذهبی که در اثر تفکر عقلی و علمی حاصل می شود و این دسته از روشنفکران از آن به عنوان فربهی معرفت مذهبی یاد می کردند، در حالیکه شما مستحضرید، ورود به فقاهت به تعبير مقام معظم رهبری یک متد است و نیاز به تخصص خاص خودش را دارد و نمی شود بدون تهذیب باطن از نگرش هاي غربگرايانه و تجددطلبانه در فقه ورود پیدا کرد، این نکته را من باب تذکر عرض کنم؛ که متأسفانه هنوز هم بعضاً برخی از افراد كه ادعاي روشنفكري دارند مثل سروش و كديور با پای چوبین و آلوده به منیتها وهوسهای عقلی و روشنفکری، با عناوینی چون بسط شریعت، و یافربه کردن معرفت دینی بحث هایی را پیرامون تجدیدنظرطلبي در اسلام و قواعد دینی و یا اسلام منهاي روحانیت را مطرح می کنند که باید عرض کنم همان تیر در کمان استکبار است که هر زمان با عنوان و موضوع تازه ای از زبان و قلم یکی از روشنفکران تكرار می شود.به هر صورت این نکته را عرض می کنم که آخوندزاده در عین جوانی و بی بصیرتی مجموعه ای از خودتحت عنوان مکتوبات کمال الدوله را تنظیم کرد این مجموعه متضمن انتقاد شدید او از اسلام و توهین به مقدسات مسلمانان بود و او تلاش کرد تا اوج تاثیرپذیری خود از فرهنگ غرب را به نمایش بگذارد. با بررسی که حقیر داشتم آخوندزاده تحت تأثیر الهامات و اندیشه های جان استوارت میل است؛ چون رسالة آزادی فرد و قدرت دولت که اثر استوارت میل است از طرف آخوندزاده به نام تفهیم حریّت ترجمه شده است، حال بنده می خواهم شما جان استوارت میل را هم بهتر بشناسید اینکه او چه کسی است و چه اندیشه ای دارد؟ باید عرض کنم اساس اندیشه جان استوارت میل بر مبنای آزادی است به معنای آزاد و بلاقید. او در رساله آزادی فرد وقدرت دولت می گوید پیشوایان دینی مردم که (روحانیون) باشند از طریق حاکمیت احکام دینی موانع عمده ای را در جامعه برای مردم ایجاد کردند، بنابراین نتیجه ای که شما از این بحث می توانید بگیرید کاملاً روشن می شود. یعنی مخالفت صریح و اشکار با دین و روحانیّت ، وقتی که مراد و رهبر فکری آخوندزاده عنصری به مثابه جان استوارت ميل مي شود ملاحظه می کنید که تنفر وی از اسلام چقدر زیادمی شود با اینکه می دانست دیگر بازگشت به زرتشت در ایران ممکن نیست، بلکه به دلیل عناد ومخالفتی که با اسلام داشت تلاش می کرد که مردم را به واسطة تحریک احساسات ملی گرایانه و ذکر سابقه زرتشت در ایران از اسلام دور کند. بنده می خواهم این نکته را خدمت شما عرض کنم و آن این است که اشخاصی مثل آخوندزاده در جریان یک تفکر قرار دارد آن هم در یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده که به نظرم تنها هم ردپای استعمار غربی را می بیند و هم هدایت و کمک های بی دریغ عوامل غربی، اینها در دستگاه سیاست غرب، تحت تربیت و پرورش بودند، که باید عرض کنم همگی حکایت از حضور استکبار و بدست گرفتن سر نخ این تفکر است. جای دارد به این نکته اشاره کنم که یکی از روشهای ترقی و پیشرفت در حکومت های استبدادی ، چاپلوسی و شیرین زبانی و بله قربانگویی به مقامات درباری بود فی الواقع تغییر پایگاه اجتماعی خانواده میرزاحسین خان بی تاثیر از این روشها نبود، شما خیلی خوب اشاره کردید؛ میرزا خان سپهسالار کاملاً از وضعیت فکری و فرهنگی میرزا ملکم خان ونقش او به عنوان فردی که پایه گذار فراماسونری در ایران بود اطلاع داشت در کنار آن ملکم خان نه فقط اسلام، بلکه فلسفه وجود ادیان الهی را هم زیر سوال می برد، حقیر وقتی که کتاب زمینه های تجدد و دین زدایی درایران را مطالعه می کردم در آنجا اشاراتی به برخی از ویژگی های ملکم خان که در گفتگوی قبلی هم به آن اشاره کرده بودم شده بود؛ اساس و مش فکری میرزاملکم خان بر دین زدایی از جامعه بوده است همانطور که شما اشاره کردید از اینجا می توانیم به شخصیت و گرایش واقعی میرزاحسین خان سپهسالار درگزینش ملکم خان در عین آگاهی کامل از تفکرات او به عنوان نزدیکترین همکارخود پی ببریم. یا یکی دیگر از افرادیکه با سپهسالار دوست و همفکر بود جلال الدین میرزای قاجار است او هم مثل آخوندزاده آشکارا براسلام و ارزشهای دینی حمله می کرد، خانه اش هم مرکز فتنة معاندان دین ستیز بود و عموماً جلسات فراموشخانه، که همان اولین تشکیلات فراماسونری ایران بود، در خانه وی تشکیل می شد، و فرد دیگری هم که در میرزاحسین خان سپهسالار تأثیر بسزایی داشت میرزا صفا بود که او را در سستی اعتقاد و گرایش به فرهنگ لاابالی گری دینی و غربگرایی شتاب بیشتری داد، البته این نکته را عرض کنم که برخی از محققان کشورمان نظیر آقای جعفریان در کتاب بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت از میرزاحسین خان سپهسالار به عنوان پدر علمی روشنفکری و میرزا ملکم خان راپدر فکری روشنفکری غرب زده معاصر ایران می دانند، یا دوستی و نزدیکی لايارد سفیر انگلیس با میرزاحسین خان سپهسالار که در جهت گیری های فکری سپهسالار نقش موثري داشت، و حتی برخی از مورخین یاد می کنند که ارادت سپسهالار به لايارد انگلیسي تا حدی بود که وی ایام نقاهت را در سفارت ایران سپری کرد و میرزا حسین خان شخصا از وی پرستاری می کرد. عناصری که وقتی شما به عملکردآنها نگاه می کنید بجز سینه چاکی در برابر ارزشهای لائیک و لیبرالیستی ومخالفت با ارزشهای اسلامی ودینی تفکر دیگری نداشته اند. ببینید! آقای ناظم الاسلام کرمانی درکتاب تاریخ بیداری ایرانیان به دوران صدراعظمي سپهسالار در دولت ایران اشارات خوبی داشته است همچنان که جنابعالی در سوالاتان هم مطرح کردید تلقی بنده از این دوران هم همین است، برنامه های غربیگرایانه او تاجایی ادامه یافت که در اذهان عمومی این موضوع قوت گرفته بود که او قصد دارد ایران را مسیحی کند، اشاره ای که هم شما به موسیقی داشته اید در واقع ترویج آن همه از این دوران بود یعنی در این مجالس به سبک مجالس کنسرت غریبان به رقص و آواز و شب گذارنی می پرداختند حتی نقل شده است که سپهسالار در نشانه های رسمی کشور هم به سبک غربیها تغییراتی داد و به اقتباس از لژیون دنور فرانسه نشان شیر و خورشید جدید را ساخت، صرفنظر از این مباحث در آداب اداری هم به تقلید از غربیها تغییراتی را رواج داد، خب ملاحظه بفرمایید سپهسالار با چنين فرهنگی پرورش پیدا می کند و در صدر مقامات اجرایی کشور قرار می گیرد، دست مایه اصلی تغییرات اوناسیونالیسم و لیبرالیسم غربی است که شما هم اشاره کردید، متاسفانه برخی از روشنفکران ما با ساده انگاری اینگونه القاء می کنند که فشار کشورهای غربی به ویژه انگلیس و فرانسه در آن مقطع برای انجام اصلاحات ساختاری و برای ترقی و پیشرفت بوده است؛ بنده با قاطعیت این نکته را عرض می کنم که هدفشان جز ویران کردن ساختارها و نهادهای ارزشهای اسلامی چیز دیگر نبوده است یعنی تصمیم شاه این بود که به نوعی یک ساختمانی را در کشورمان ایجاد کنند برمبنای مدنیت غربی که ناسیونالیسم و لیبرالیسم همه آثار ولوازمش بود، البته ما با آن بخش از ناسیونالیسم که به مفهوم بازگشت به آداب و رسوم بومي برای دعوت به برادری ایمانی باشد مشکلی نداریم. اما اگر این قومیت و ملیت بخواهد در برابر اسلام و به منظور تضعیف ارزشهای اسلامی باشد امری مطرود و مردود است. متأسفانه این نکته را خدمت شما عرض کنم دولتهایی که در طول سلسله قاجاریه و پهلوی بر سر کار آمدند همیشه کوشش کردند آن بخش اسلامی را از تاریخ ملت ایران جدا کنند و قطعة ایران باستان را به فرهنگ و مدنیت غربی روز پیوند دهند يعني ترويج ايراني گري در مقابل اسلام گرايي مثلاً همین آخوندزاده اعلام می کند که همه گرفتارهاییها و بدبختیهای ملت ایران از آمدن اسلام به این منطقه است و همیشه در صحبت های خود به تجلیل از ایران باستان و شاهان و آیین زرتشت می پرداخت یا محمدعلی فروغی در نطق خود در تاجگذاری رضاخان، مبانی و اصول باستانگرایی را ترسيم می کند و محمدرضاشاه هم در جشن های دوهزارو پانصدساله تاریخ ایران را از هجري به شاهنشاهی تغییر می دهد. یا هیاهویی که برخی از سیاستمداران و روشنفکران در آن مقطع بر سرآزادی و حدود ان به راه انداخته بودند و رفتارهای خلاف شرعی که در افراد وابسته به فرهنگ غرب دیده شد، باعث شد که مجتهد بزرگ تهرانی، آیت اله حاج ملا علی کنی رحمه الله نامه ای بنویسد و در آن نامه از اشکالات این نوع آزادی که معین شده بود سخن براند. به سوال خیلی خوبی اشاره کردید این سوال شما می تواند بحث های جالبی را در برداشته باشد بحث اول را بنده از اینجا پی می گیرم که متناسب با تحولات صنعتي و اینکه در آن مقطع فرانسه و انگلیس دو بلوک قدرتمند بودند و طبیعتاً پادشاهان عثمانی، ژاپن و ایران که قبله آمال خود را اصلاحات غربی می دیدند، یکی پس از دیگری به آن کشورها رفته اند، اما همه بحث این نیست؛ بلکه پشت صحنه این ماجرا بر می گردد به شروطی که انگلیسی ها در بدو صدرات سپهسالار با او انجام داده بودند و آن هم بردن شاه به انگلیس بود و خب این سفر برای انگلیسی ها خیلی مهم بود و بخاطر اینکه از یک سو ايران در مرز غربی مستعمره انگلیسی، یعنی هندوستان قرار داشت و از طرف دیگر همسایة جنوبی رقیبش روسیه بود نکته سوم اینکه غربیها در پی اشاعه فرهنگ لیبرالیسم و پارلمانتاریسمی بودند و هدف عمدة سپهسالار از بردن شاه به ف?
ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();
|
working();
|
« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما » هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد