چالوس(بطور کلی شمال ایران) همه چیز دارد اما همه را از خداوند دارد. جنگل،دریا، آب و هوایی معتدل، زیبایی و سرسبزی، خنکی و ساحل همه اینها خدادادی است. اگر چالوس محل زیست نوع بشر نبود، باز هم همه اینها را داشت و حتما دست نخورده تر و با کیفیتی بالاتر....
پس از سالها گذرمان به غرب استان سرسبزمان مازندران افتاد. با اینکه از اهالی طبرستانیم اما با شرق آن خو گرفته و از غرب آن غافل مانده ایم.
رامسر،چالوس،تنکابن،نور،نوشهر،محمودآباد و بابلسر همه و همه ما را با این پرسش مواجه میکند که آیا اینجا ایران است!؟ کشوری با اقلیمی خشک که همیشه تاریخ دچار کمبود آب بوده است. آیا میتوان در این شهرها اثری از کمی آب پیدا کرد؟ آیا کشوری که بخش قابل توجهی از آن را بیابان تشکیل میدهد این جنگل های انبوه با درختانی سرسبز را دارد؟ آیا اینجا ایران است که در آن از کم آبی و قنات، خشکی و بیابان، هوایی گرم و شرجی خبری نیست؟
بله، اینجا شمال ایران و یکی از آن چهار اقلیم معروف است. شمال، با اینکه بخشی از کشور عزیزمان است اما شباهتی به آن تصور غالب از ایران ندارد. جنگل هایی انبوه با آب و هوایی معتدل و با جاده هایی که یک سمت آن دریاچه بزرگ خزر و در سمت دیگرش درختانی چسبیده به هم در جنگلی انبوه، طوری که دیگر در چالوس، دریا و جنگل به هم رسیده و جنگل میخواهد با سرش به سینه دریا بکوبد!
مقصدمان چالوس. شهری که برازنده دامادی برای عروس شهرهای ایران، رامسر است. کندوان به چالوس ختم میشود و جنگل نیز در چالوس به دریا میرسد. چالوس هر چه هست تجلی گاه قدرت لایزال خداوندی است. زیبایی و سرسبزی در آن موج میزند و از لحاظ نوع اقلیم، معتدل و مرطوب است. خشکی ، کمبود آب ،گرمایی طاقت فرسا و سرمایی کشنده ندارد. متوسط بارش سالیانه اش همچون اروپای پرباران و بسیار بالاتر از متوسط بارش سالیانه ایران است. نیازی به درختکاری ندارد چرا که خانه هایش با درختانی که از جنگل به آن ارث رسیده اند محاصره شده است.
چالوس(بطور کلی شمال ایران) همه چیز دارد اما همه را از خداوند دارد. جنگل،دریا، آب و هوایی معتدل، زیبایی و سرسبزی، خنکی و ساحل همه اینها خدادادی است. اگر چالوس محل زیست نوع بشر نبود، باز هم همه اینها را داشت و حتما دست نخورده تر و با کیفیتی بالاتر.
اما آن نکته که مرا به نوشتن این یادداشت کوتاه وا داشته این بود ؛ که درست است شمال ایران در نوع اقلیم به اروپا شباهت هایی دارد اما در توسعه یافتگی، شهرسازی و اساسا آنچه که مربوط به انسان میشود عقب، افتاده است!
هرچه هست بی عدالتی ، سوء مدیریت و در یک کلام خراب کردن آن زیبایی های خدادادی است. در غرب مازندران هرکه هرجا خواست خانه میسازد، هر طور که بخواهد میسازد، اگر نفوذ و قدرت داشته باشد هر چند هزار متر که بخواهد از جنگل یا زمین های ساحل را مال خود میکند! همه ایرانیان بارها در سفر خود به شمال و بخصوص مازندران حتما دیده اند که وقتی از شهرهای ساحلی عبور میکنند بعضا کوچه های چند متری را میبینند که به دریا میرسد باقی همه اش در انحصار نهادهای دولتی، غیردولتی و بعضا ویلاسازی های بورژواهاست. شلختگی در ساخت و سازها موج میزند و شهرسازی از نوع زشت سازی اش! سرلوحه کارها قرار گرفته است. به اینها اضافه کنید جاده هایی با آسفالت های درب و داغان را. مع السف هرچه هست سوء مدیریت مهارنشدنی است و زشت سازی زیبایی طبیعت و سودپرستی افراط گرایانه فرصت طلبان.
آن ساحلی که در انحصار نیست و بلعیده نشده، هیچ ندارد. در نور به ساحلی مردمی رسیدیم که اگر بگویم هیچ نداشت (جزء یک اتاقک برای براداران و خواهران نیروی انتظامی) بیراه نگفته ام. اما آنجا که امکانات دارد انحصاری است، غیر مردمی است و اگر هم ورود عموم آزاد است از طرفی دیگر قیمت ها نیز آزاد است!
برخلاف شهرهای ساحلی در دنیا که توسعه یافته ترین اند، در استان مازندران و شهرهای ساحلی دیگر، همه چیز برعکس است. بوشهر، بندرعباس، اهواز همه اینها توسعه نیافته اند و تنها فرق شان با مازندران این است که اینجا معتدل و سرسبز است اما آنجا خشک و شرجی و این سرسبزی و هوای خنک را سرمایه داران دوست دارند!
سهیل مختاری