.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
گفتگوی داغ «شناسنامه» با عماد افروغ؛
ایده حجاریان فاشیستی بود/ تحقق پیش‌بینی‌ درباره احمدی‌نژاد/ مستقل بوده‌ام و مستقل می‌مانم
شمال نیوز: نمی‌خواهم وارد مصادیق شوم در آن پیامک‌های ناجوانمردانه من را متهم می‌کردند به ضدیت با ولایت فقیه که من می‌گفتم کجای این مطلب من ضدیت با ولایت فقیه است. گفتم کشور باید فقهی اداره شود، گفتم رهبر باید پاسخگو باشد. این‌ها صحبت‌های امام(ره) و حتی مقام معظم رهبری است

شمال نیوز: مهمان برنامه «شناسنامه» شخصی است که تنها 4 سال حضور مؤثرش در عرصه سیاسی و در مجلس شورای اسلامی باعث شد تا از این عرصه فراری بشود و بسیار محکم‌تر از گذشته به عرصه فرهنگ و دانشگاه بیاندیشد و به رغم همه اصرارها دیگر خیلی علاقه ندارد که عرصه سیاسی را بار دگیر تجربه کند. و باوجود این تجربه تلخ از عالم سیاست همچنان نظرات انتقادی سیاسی‌اش تکانی به عرصه سیاست می‌دهد و به عرصه سیاست شوک وارد می کند. مهمان امروز برنامه شناسنامه دکتر عماد افروغ است. متن گفتگوی محمد حسین رنجبران، مجری و سردبیر برنامه شناسنامه با عماد افروغ به طور کامل در متن زیر آمده استافروغ: دولت احمدی‌نژاد اصلا دولت نبود یک شخص بود /تئوری حجاریان برای انحلال مجلس  "فاشیستی" است/بیشترین سرهنگ گرایی در اقتصاد دوران سازندگی بود:

مجری: ممنونم که این وقت را به ما دادید.

افروغ: من تعجب کردم که چرا من را انتخاب کردید چون صبغه شما در برنامه شناسنامه بیشتر حکایت از این داشت که بیشتر سراغ رجال سیاسی رفته‌اید حالا نمی‌دانم چه تغییر جهتی در برنامه‌تان صورت گرفته است؟

مجری: نخیر بالاخره شما هم به نوعی هم از اوایل انقلاب در عرصه سیاسی بوده‌اید و کماکان نیز نظراتتان در عرصه سیاسی مؤثر است و در هر حال ما هم سعی داریم که در شناسنامه نیز سراغ چهره‌های فرهنگی‌تر هم برویم. آقای دکتر واقعا چرا بعد از مجلس هفتم تا این اندازه از عالم سیاست فراری شدید؟ من شنیدم که شما یک خانه طرف سوادکوه گرفته‌اید و بیشتر آن‌طرف‌ها هستید.

افروغ: قبل از این که به سؤال شما بپردازم می‌خواستم بگویم خوشحالم که سیاست و شناسنامه انقلاب اسلامی رو منحصر به سیاست آن هم در عرصه رسمی نکرده‌اید و سراغ حقیر آمده‌اید این خودش مایه مسرت است اما اگر از این منظر نگاه کنیم که سیاست اعم از رسمی و غیر رسمی است و قدرت فقط منحصر به قدرت رسمی نیست بنابراین جای تعجب نیست که بنده بیایم عرصه اصلی مربوط به سیاست ورزی را پوشش بدهم و به روشنگری بپردازم من احساس کردم یک چیزی در جمهوری اسلامی مغفول واقع شده است و آن نظارت است و نظریه پردازی. واقعا گفتمان انقلاب اسلامی به سیاست و آن هم به سیاست رسمی تقلیل داده شده است ما سخن از آسیب‌شناسی می کنیم اما عملا آسیب‌شناسی نمی‌بینیم اگر سخن از آسیب شناسی به میان بیاید در واقع باید مکانیسمی برای آسیب‌شناسی، برای طبابت و توجه به این‌که چه فاصله‌ای از آرمان‌ها و مبانی و صبغه اصلی انقلاب اسلامی گرفته شده است قرار دهیم.

من احساس می‌کردم ما بعد از انقلاب اسلامی به خاطر برخی کج اندیشی‌ها و فقدان نظریه‌ پردازی‌های متناسب و متناظر مطابق با انقلاب اسلامی تمام تخم‌مرغ‌هایمان را در سبد قدرت رسمی ریخته‌ایم این واقعا حتی اگر گفتمان ما فقط سیاسی هم بود و ابعاد فرهنگی و اخلاقی و اقتصادی هم نمی داشت کاری نبود که باعقل سیاسی سازگار باشد حتما باید مکانیسم‌های اطمینان بخشی وجود داشته باشد که ما طبق قاعده و اهداف و آرمان‌هایی که به مردم قول داده‌ایم عمل کنیم ما نمی‌توانیم اعتماد مفرط و مطلق به رجال سیاسی بکنیم و بعد هم برویم بخوابیم و خیالمان آسوده باشد که این‌ها به احسن وجه کارشان را انجام می‌دهند حتی اگر ساختار سیاسی معیوبی هم نداشتیم. می‌دانید که ما بارها گفته‌ایم  که یک تمرکزگرایی از قبل به ما به ارث رسیده است که متکی به اقتصاد نفتی است و این دو وجه خودش باعث می‌شود که خود به خود رجال سیاسی ما در معرض یک بیماری قرار بگیرند.

مجری: الان که 6 سال است از مجلس فاصله گرفته‌اید آیا از این نظارت راضی هستید چون برخی می‌گویند تا تریبون رسمی نداشته باشی نمیتوانی مؤثر باشی.

افروغ: من خوشحال شدم چون شما در همان ابتدا گفتید که هراز گاهی بنده یک تلنگری می‌زنم و این تلنگر باعث می‌شود که عده‌ای تکانی بخورند پس معلوم می‌‍شود که بی‌اثر نبوده است نه من واقعا نمی‌توانم از سیاست کنار بکشم در نظم تئوریک من معنا ندارد که ما از یک تفکر غیرمنظومه‌ای وسندیت گرا دفاع بکنیم و حداقل توجه را به دلالت سیاسی آرا و نظراتمان نداشته باشیم اصلا به این اعتقاد ندارم که کسی نظریه‌ورزی و نظریه‌پردازی می‌کند ولی کاری به سیاست ندارد این حرف اصلا حرف موجهی نیست حالا یا دلالت مستقیم سیاسی دارد یا دلالت غیرمستقیم سیاسی.

مجری: من از شما خواندم که در یک خانواده متوسط  روبه پایین در شیراز متولد شده‌اید که فرزندانی صبور تربیت کرده‌اند ولی شما در رابطه با سیاست خیلی صبور نیستید.

افروغ: بله خیلی صبور نیستم  ولی دارم تمرین می‌کنم که صبوری کنم ولی زاویه‌ای که باعث شده تا تمرین صبوری را تمرین کنم نمی‌پسندم احساس می کنم دارم فردی بی‌تفاوت می‌شوم. احساس می‌کنم هرچه گفتیم فایده‌ای نداشت.
 

مجری: اصلا به شما هم بی‌تفاوتی نمی‌آید.

افروغ: بله واقعا هم به بنده نمی‌آید ولی تمرین می‌کنم تا کاری به سیاست نداشته باشم عذرخواهی می‌کنم این را می‌گویم  دوست ندارم این را بگویم ولی احساس می‌کنم دیگر گوش شنوایی نبود، خیلی از پیش‌بینی‌های ما درست از آب درآمد ولی چرا از این به بعد گوش نمی‌کنند برای همین است که اگر دقت کرده باشید مدتی است من نه مصاحبه و صحبت و سخنرانی می‌کنم و نه مناظره‌ای شرکت می‌کنم احساس کردم که در هاون کوبیدن است برای آن‌که آن‌هایی که باید وارد عرصه بشوند نمی‌شوند. من هزینه‌اش را میدهم میآیم طرح مسأله میکنم اما آن‌هایی که توقع دارم پی این سرنخ‌ها را بگیرند متأسفانه می‌بینم که مصلحت اندیشانه و محافظه‌کارانه پی آن را نمی‌گیرند.

مجری:ان شالله که این‌گونه نباشد و اثر می‌گذارد.

افروغ: من امیدوارم که حداقل بیایند ببینند آن‌چه در گذشته بوده‌ایم چه بوده است آیا پیش‌بینی‌هایمان درست بوده آیا حسن نیتی بوده یا نبوده و از این به بعد نه به حرف‌های بنده بلکه به حرف‌های امثال بنده توجه کنند کسانی هستند که هیچ چشم داشتی هم ندارند و یک عهد و اخوتی با اصل نظام دارند. امیدوارم این‌گونه شود.

مجری: به نظرات و نظریه‌پردازیتان خواهیم رسید اما دوست داریم از خودتان بیشتر بدانیم چه شد که قبل از انقلاب به انگلستان رفتید؟

افروغ: من همان‌طور که در کتاب دیالیتیک خرد و جامعه آماری مفصل در آزمون انگلسیس شرکت کردم و موفق شدم آن زمان امکاناتی در اختیار دانشجویانی قرار می گرفت که می‌خواستند به خارج  کشور بروند و من نیز دوست داشتم از این امکانات استفاده کنم.

مجری: مبارزه را شروع کرده بودید؟

افروغ: نه من آن موقع فردی سنتی مذهبی بودم و مقید به دعای توسل و کمیل بودم و شاید عجیب باشد که جوانی به سن من 18 بار به زیارت امام رضا(ع) رفته باشد اما چندان سیاسی نبودم و شناخت زیادی نداشتم اما فقط مادرم رساله امام را داشتند البته با جلد فرد دیگری. در این حد بودم که حس می‌کردم اتفاقی باید رخ بدهد و احساس بحران هویت وجود دارد و یک چیزی کم است این احساس را داشتم و به این امید میخواستم وارد دانشگاه شوم که مبارزه کنم اما این که خودم مستقیم دستی بر آتش داشته باشم نه این گونه نبود.و عضو تشکیلات و جریانی نبودم.

مجری: ولی در انگلیس جدی وارد شدید.

افروغ: بله به شدت جدی وارد شدم.

مجری: نقطه آغاز این ورود چه بود؟

افروغ: نقطه آغاز به این دلیل بود که من قابلیت داشتم و این قابلیت هم به این دلیل بود که من فردی مذهبی بودم بنابراین وقتی که گروه‌ها و جریان‌ها خود را نشان دادند من جذب گروه‌های اسلامی شدم البته همان جا هم عضو گروهی نشدم همان طور که هنوز هم عضو گروهی نیستم و درکلیه تظاهرات، راهپیمایی ها، اعتصاب غذا حضور داشتم و جز محدود افرادی بودم که کارش به دستگیری اعتصاب غذا و زندان و اخراج هم کشیده شد و حتی در این بین من لبنان هم رفتم و آموزش‌های نظامی هم دیدم.

مجری: بله رفتنتان به لبنان برایم جالب بود، قضیه آن چه بود؟

افروغ: من از فرصت تعطیلات ژانویه استفاده کردم تا در راهپیمایی‌ها حضور داشته باشم زیرا واقعا نمی‌توانستم درس بخوانم.

مجری: آمدید تهران؟

افروغ: بله آمدم تهران، رفتم به شیراز و در راهپیمایی‌ها شرکت کردم و حضور فعال هم داشیم و چند کار هم انجام دادیم مثلا ماشین پپسی‌کولا را که آن موقع نماد وابستگی به صهیونیست می‌دانستند به آتش کشیدیم یک کارخانه آبجوسازی هم در شیراز بود به نام شمس حالا یا در انجا نگه داری می‌شد یا تولید می‌شد آن را به آتش کشیدیم و یکبار امام مطلبی فرمودند که شاید ما بد استنباط کردیم که کار به مبارزه مسلحانه نیز بکشد ما احساس کردیم که باید کاری کرد بعد تعطیلات ژانویه برگشتم انگلستان و از آن طریق رفتم سوریه شب رفتیم دانشگاه موقع نماز آن‌ها فهمیدند که اتفاقی رخ داده و این ها عرب نیستند یکی از آقایان آمد گفت شما کجایی هستید گفتیم ایرانی هستیم پرسیدیم می توانیم به شما اعتماد کنیم گفت بله گفتیم ما امدیم از این طریق راهی لبنان بشویم و آموزش نظامی ببینیم آن مرد گفت می توانم کمکتان کنم و از طریق او شبی راهی لبنان شدیم و از طریق راه های غیر تعریف شده از این طریق با گروه امل آشنا شدیم. تجربه خوبی بود و7 ماه آنجا بودیم بعد که به حمدالله انقلاب پیروز شده بود.

مجری: در زمان پیروزی انقلاب آنجا بودید؟

عماد افروغ: برگشتم و بعد دوباره رفتم به انگلستان که ادامه تحصیل بدهم.

مجری: در لحظه پیروزی انقلاب تهران بودید یا لبنان؟

عماد افروغ: نه لبنان بودم بعد که برگشتیم انقلاب مستقر شده بود و باز بودیم تا یک مدتی که دوران تحصیلی شروع شد دوباره برگشتم و یک سال بودم که آن اتفاقات افتاد.

مجری:رفتید جلوی سفارت آمریکا؟ چه اتفاقاتی افتاده بود؟

افروغ: تعدادی از دانشجویان ایرانی خارج کشور در آمریکا بنا به دلایلی اعتصاب و تظاهراتی داشتند و توسط آمریکا دستگیر شده بودند و این شد که وج اعتراضی در دانشجویان خارج کشور  ایجاد کرد از جمله در لندن. جمع شدیم جلوی سفارتخانه آمریکا در انگلیس که آن‌ها را آزاد کنید تا ما هم برویم به هر حال کار به درگیری کشید و تعدادی از دانجشویان را گرفتند معمولا رسم انگلیس هم این است که وقتی می‌خواهد تظاهراتی را کم‎رمق بکند می‌گذارند کسانی بیرون بروند مثلا یکی می‌خواهد شیر برای بچه‌اش تهیه کند یا مثلا مشکلاتی وجود دارد می‌گذارد این‌ها از تظاهرات بیرون بروند و بعد از برگشت آن‌ها جلوگیری می‌کند من به تعدادی از دانشجویاین که هیکل درشت از ما داشتند گفتم شما بروید بیرون وقتی خواستید برگزدید و جلویتان را گرفتند درگیر شوید تا ما را هم بگیرند و همین اتفاق هم افتاد و ما را  گرفتند و ما بالافاصله وارد اعتصاب غذا شدیم.

مجری: 17 روز؟

افروغ: 17 روز من اعتصاب غذای خشک داشتم حتما خوانده‌اید که من خودم در زندان 5 بار زندانی شدم شاید تنها دانشجویی که درخارج از کشور 5 بار در زندان زندانی شد بنده بودم.

مجری: چرا؟

افروغ: چند تا دلیل داشت یکی این‌که یکی از بچه های ما در اعتصاب غذا خبر رسید که در سلول خود بدجور از حال رفته است من می خواستم بروم ببینم حالش چه طور است موقع هواخوری من پاشنه کفشم را خواباندم آن جا رسم بود که حتما پاشنه کفش را مرتب کنی اما من پاشنه را خواباندم پلیس گفت کفشت را درست کن اول صدایم زد من گفتم خودت بیا بعد گفت می گویم بیا. گفتم چی شده؟ گفت کفشت را درست کن. گفتم چشم اما درست نکردم رفتم. گفت برو. گفتم من درست نکردم چرا می‌گویی برو؟ من دنبال فرصت می گشتم برای همین گفت بیا هواخوری ممنوع سلولت کجاست برو به سلول. من هم دروغ مصلحتی گفتم و رفتم به سمت آن بنده خدا و ملاقاتش کردم و آن‌ها هم فهمیدند که من دروغ گفته ام. آمدند گفتند بیا بیرون و وسایلت را از سلولت بیاور باید به انفرادی بروی.رفتم انفرادی و یک قرآن با خودم داشتم که هنوز هم دارم قرآنی بود که بچه های انجمن به من داده بودند نوری در سلول بود از آن استفاده کردم و شروع کردم به خواندن سوره آل عمران پلیس آمد گفت قرآن را نخوان و بده به من و قرآن را با احترام از من گرفت. من شروع کردم همین طوری قرآن خواندم گفت قرآن بخوان صوتت با قرآن بهتر است یعنی همان قرآن را بخوان.

مورد دیگر این بود که یکی از دانشجویان پایش معلول بود رفت دستش را بشوید یک زندانی محکم زد تو سینه این دانشجوی ایرانی خیلی به غیرت من برخورد آمدم یک سیلی به این آلمانی بزنم که شلوغ شد و پلیس ها نگذاشتند گفتم اشکال ندارد بالاخره فردایی هم هست فردا در هواخوری به بچه‌هایی که یک مقدار هیکل مند بودند گفتم بیاید برویم من صحبت می‎کنم چون من هم بیانیه بچه‌ها را می‌نوشتم هم رشته‌ام علوم انسانی بود، گفتم من با این فرد آلمانی صحبت می‌کنم اگر عذرخواهی کرد که هیچ اگر نه که ممکن است اتفاقاتی پیش بیاید، رفتم سراغ این فرد آلمانی دیدم هیچ کس نیامد یعنی دانشجویان خودمان هم پشت ما رو خالی کردند ولی من رفتم و گفتم فقط به من توضیح بده چرا رفیق ما رو زدی؟ ایشان فحش بدی به من داد و گفت می‌خواهی من به تو توضیح بدهم مشتی هم به سمت من پرتاب کرد و من  کشیدم کنار همه لطف خدا بود من با پای چپم زدم به صورت طرف، صورتش چاک خورد و افتاد. من تازه اعتصاب غذا هم داشتم آمدم یک چک بزنم که شلوغ شد بعد من رفتم پلیس به من هم شک نمی‌کرد.

مجری: فکر کرد همان دانشجویی زده که کتک خورده بود؟

افروغ: نه رفتند سراغ همان دانشجوی هیکلی که من رویش حساب کرده بودم آن‌هم به راحتی گفته بود که من نبودم فلانی بوده است.

مجری: شما را به انفرادی بردند؟

افروغ: بله به انفرادی بردند و 15 روز از هواخوری محروم بودم اما خوب به 15 روز نکشید که حکم اخراج ما صادر شد اینجا... زمانی که ما می خواستیم دیگر مراحل پایانی بازگشت از انگلیس را پشت سر بگذاریم، نماز ظهر شد و ما نماز را خواندیم. پلیسی که علیه من شهادت داده بود و من تا می‌خوردم مرا کتک زده بود آمد به من گفت یه خواهش میتوانم بکنم؟ این قبل از دستگیری ما بود که در تظاهرات آمده بود و یک شهادتی داده بود، دستی هم پیچانده بود. گفت از خدا بخواه من را ببخشد. و اشکی هم در چشمانش حلقه زد. من او را بغل کردم و گفتم من از تو دلخوری نداشتم و همیشه دعایت کرده ام، مسئله من چیز دیگر است.
این پیام انقلاب است. او از رفتار و سکنات دانشجویان متحول شده بود و گفت من را ببخشید. این پیام انقلاب است که متأسفانه تحت تأثیر شعاع سیاست‌زدگی و اقتصادزدگی و بعضا ایجاد یک سری تمدن‌های کاذب قرار گرفت.

مجری: شما سال 72 مدیر گروه اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری بوده‌اید.

افروغ: بله

مجری: چه طوری؟ با پیشنهاد چه کسی و چه کسی حکمتان را زد؟

افروغ: بله، مشکلی نبود من آن موقع دانشجوی دکتری تربیت مدرس بودم و به من گفتند بیا و به عنوان همکار تحقیقاتی در آن‌جا مشغول به کار شو.

مجری: رئیس چه کسی بود آن موقع؟

افروغ: آن موقع که همکاری طرح بود آقای خوئینی‌ها بود بعد که مسئولیت من مطرح شد ریاست آن‌جا عوض شد و آقای روحانی شد.

مجری: آقای دکتر روحانی؟

افروغ: بله و من در این تغییر فاز مسئولیت را به عهده گرفتم.

مجری: درست است که می‌گویند همان سال‌ها آن‌جا مرکزی شد برای تئوریسین‌ها و جریان اصلاحات؟

افروغ: ببینید من باید نکته‌ای را باید بگویم و آن این‌که آنجا یک دست نبود، گروه‌ها متفاوت بودند در هر گروهی هم شما نمی توانستید بگویید همه یک فکر بودند در ان مرکز تحقیقات استراتژیک بنده که در بخش فرهنگی اجتماعی بودم مقالات من هست بیشترین دغدغه‌های من درباره نابرابری و فقر بود که تمام مقالات راهبرد را نگاه کنید راهبرد یک و دو و سه مقالات من هست یک جا بحث جامعه شناسی فقر را داشتم یک جا بحث طبقات اجتماعی در دوره پهلوی را داشتم که ترجمه بود و یکی دو کار  این گونه ...

مجری: و یکی از منتقدان سفت و سخت دولت سازندگی هم بودید.

افروغ: من همان موقع هم بودم. خوب آن‌ها هم بودند آن‌ها هم منتقد بودند حتی خودشان می‌دانند که من منتقد برخی از مواضع که توسط برخی از دوستان مطرح می‌شد بودم.
من یک مرام خاصی دارم این مرام خاص از تربیت خانوادگی به ارث رسیده مرا وا نمیدارد برای این که از خودم دفاع کنم به دیگری بد و بیراه بگویم، نیمه پر لیوان را می‌بینم. من نگاه می‌کنم ببینم مرکز استراتژیک چه به من داد نه این‌که بعدها چه تهمت‌هایی به من زده شد. من آن تهمت‌ها را غیراخلاقی می‌دانم اما نگاه می‌کنم می بینم آنجا باب جدیدی، شناخت جدیدی و حرف جدیدی و همین که امروز بتوانم بگویم یک عده آنجا یک حرف‌هایی می‌‌زدند که تناسب و سنخیتی با انقلاب نداشت. این یک تجربه است.

مجری: یک سال آن‌جا بودید؟

افروغ: حدودا دو سال.

علت این که من از آن‌جا آمدم بیرون به این برمی‌گردد که من  در ارتباط با اسلامشهر یک پروژه‌ای داشتم میخواستم تصویب بشود دیدم درد  محرومین نیست همان جا در همان جلسه فی المجلس استعفای خودم را نوشتم دیگر هم نرفتم. من می‌دیدم که بعضی‌ها آن‌چنان که باید و شاید در چهارچوب گفتمان انقلاب اسلامی به فکر طراحی‌های استراتژیک نیستند و به نوعی تحت تأثیر افکار لیبرالیستی و سکولاریستی هستند اما این شمولیت نداشت بعضی این‌گونه فکر می‌کردند و برخی نیز به گونه‌ای دیگر می‌اندیشند و هیچ کس هم در مرکز تحقیقات استراتژیک بینی و بین‌الله بنده را به عنوان یک اصلاح طلب متعارف نمی‌شناخت.

همان زمان من مطلبی نوشتم تحت عنوان " آیا ما عقب مانده‌ایم" که سرمقاله روزنامه سلام شد این مقاله در نقد میزگردی بود که در دولت سازندگی ایجاد شد و یکی از آقایانی که عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف هم هست گفت ما در همه چیز عقب‌مانده‌ایم از تخم‌مرغ گرفته تا تعداد کشتی گیر و غیره.

من مطلبی در نقد این نگاه نوسازی به توسعه نوشتم، این مقاله هم در روزنامه سلام چاپ شد که حتی روزنامه سلام می‌گفتند که به اسم شما نزنیم گفتم نه به اسم خودم بزنید که اگر کسی جواب داد بنده بتوانم دفاع بکنم. این تنها یادداشت من در روزنامه سلام بود علاوه بر یادداشت دیگری که نوشتم در خصوص یک سرقت علمی که از اثر من انجام شده بود و 90 صفحه من توسط یکی از اساتید شیراز به سرقت رفته بود.
حالا اگر این یادداشت من را آن‌ها چاپ کردند دلیل بر این می‌شود که من عضو هیئت تحریریه هستم! من در عمرم عضو هیچ هیئت تحریریه نبوده‌ام. اگر به صرف دو یادداشت من عضو هیئت تحریریه می‌شوم شما نگاه کنید روزنامه‌های به اصطلاح مخالف بارها یادداشت من را به کرات چاپ کردند و مصاحبه های من را چاپ کردند چرا به اعتبار این وفور و تکرار جز تحریریه‌ آن‌ها تلقی نشوم؟ این بداخلاقی‌ها چیست؟! و ضمنا شما نگاه نکنید کجا نوشته شده ببینید چی نوشته شده است.

من اخیرا بعد از این که یکی از مشاورهای ریاست جمهور موضعی گرفت شبیه همان موضعی که من علیه آن یادداشت نوشته بودم(موضع گرفته بودم) همان را دوباره چاپ کردم موضع 73 خودم را در نقد نظریه نوسازی و به ویژه فرهنگ توسعه که اخیرا یکی از اساتید مطرح کرده بود دوباره بیان کردم گفتم این همان مطلب بنده در سال 73 است که مرا متهم می‌کردند که شما روزنامه سلامی هستید این آن موقع آنجا چاپ شد حتی روزنامه سلام حاضر نشد بنده یک یادداشتی نوشته بودم در نحوه دستگیری یکی از هیئت تحریریه آن روزنامه اما روزنامه سلام قبول نکرد و می‌گفتند این یادداشت تند است. بنده به نحوه دستگیری اعتراض داشتم که این چه وضع و چه رسمی است؟ طرف که فرار نکرده که با 4 تا ماشین می‌پیچید جلوی خودرویش. انگار گانگستر گرفته‌اید.همیشه من دغدغه نحوه مواجه صحیح و قاعده‌مند حتی با مخالفین را داشتم.داشته‌ام و هنوز هم دارم.

مجری: آقای دکتر افروغ رنگ و بوی جبهه‌ها را هم درک کرده است؟

افروغ: آن‌قدر رزمنده واقعی که با خلوص نیت رفته است آن قدرعظمت دارد که نمی‌توانم بگویم واقعا من هم بوده‌ام اما می‌توانم بگویم که عطر جبهه‌ها به بنده هم خورده است و دو سالی ما کم و بیش آن‌جا بوده‌ایم.


ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

حمیدرضا عشریه 25 مرداد 1393
دکترافروغ ازنظریه پرداز فرهنگی کشوراست رویکردفکری ایشان مستقل است کتابها وآثارومصاحبه ها ی ایشان گویای این مطلب است ایشان هرموقع چالش وآسیبی که خلاف گفتمان انقلاب اسلامی میدیدند باشجاعت تمام به روشنگری ونقد می پرداختنداین روشنفکرمتعهددینی یکی ازسرمایه نظام است که مسولین بایدازافکاربلندایشان درکیفیت بخشی واجرای برنامه ها استفاده نمایند اعتقادات دینی ،سلامت اخلاقی ،وساده زیستی وشجاعت دربیان حقایق ایشان شایسه تقدیر است.سکونت ایشان درریسکلالفور دردهه 70 که فاقدازامکانات رفاهی و.... بوده ،بیانگراین موضوع است که مطالعه وتحقیق وتعاملات با مردم ،لمس مشکلات ...براش خیلی مهم تر اززندگی درمناطق باامکانات وتجملاتی است.
نا شناس 26 مرداد 1393
مقام رهبري در خصوص سيستم هاي مختلف نظرياتي دادند و گفتند افراد فكر بكنند و ... حالا آقاي حجاريان هم نظرشون بر اختيارات بيشتر رئيس جمهوري بود اون چيزي كه توي آمريكا و ... هم قانون هست اينكه فاشيستي هست . يه خرده تنده و حالا آقاي افروغ آيا جا نداره به پيش بيني ديگران كه وضعيت احمدي نژاد رو پيش بيني ميكردند احترام بذاريد و بگيد گول ظاهر اين آقا رو خورديد؟ ايكاش ديالگي كه در منزتان با شما داشتم بيشتر مورد توجه حضرت عالي بود.

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 3.29 seconds.