آخرین عناوین
پربیننده ترین عناوین
|
شبی که شاعران در محضر رهبر انقلاب غوغا کردند؛ شعرخوانی 15 شاعر جوان برای نخستین بار/ تذکر رهبر انقلاب به رئیس دفترشان/ شعرخوانی بانوی اوکراینی در مدح ایران
شمال نیوز: دمدمههای غروب بود که صفوف نماز در حیاط تشکیل شد؛ رهبر معظم انقلاب با همان نشاط و صلابت و تبسم شیرین همیشگی وارد شدند و یکییکی با شاعران پیشکسوت سلام و احوالپرسی کردند.
شمال نیوز: عصرگاه شنبه، بیست و یکم تیرماه 1393 موعد گردهمآیی شاعران، برای دیدار با رهبر معظم انقلاب فرا رسید. امسال نیز شاعران بسیاری از سراسر کشور به این مراسم بهیادماندنی دعوت شده بودند. حیاط حوزه هنری سرشار بود از به هم رسیدنها، سلامها و گفتوگوهای شاعرانی که بعضی پس از سالها به هم رسیده بودند. به سلام رمضان بر شدهام باز به بامی ماه نو! ماه نو! از ما ت درودی و سلامی ماه نو! ماه نو! امسال به پیمانه چه داری؟ پیش از این از رمضانم نه میی مانده نه جامی ماه نو! در پی تفسیر نویی از رمضانم روزه آن نیست که صبحی برسانیم به شامی سپس قزوه به عنوان مقدمه یادی کرد از همه شاعران درگذشته و پس از آن اشاره کرد به ضیق وقت و بلندای فهرست اسامی که در دست دارد. قزوه از شاعران خواست به خواندن یک شعر اکتفا کنند تا فرصت به همه برسد. امسال هم به رسم ادب، شعرخوانیها با شاعران میهمان از کشورهای همسایه آغاز شد.
رونق گلزار ما از رنگ رخسار شما ثابت و قايم مثال كوه كردار شما همچو برگ گل لطيف و نرم گفتار شما اي عزيزان عجم! اي صاحبان دين و دل! ديدن خضر و مسيحا هست ديدار شما شاد بادا شهر يزد و مشهد و شيراز و قم زنده بادا مردم جانباز و سالار شما راه شعر و حكمت و عرفان به ما بنمودهاند مولوي و حافظ و خيام و عطار شما همچو يك جان در دو تن اسلام ما را ساخته ست دشمنتان دشمن ما، يار ما يار شما خانههاي ما همه پيوسته چون دلهاي ما محكم از ديوار ما گرديد ديوار شما دشمنان پاك و ايران، دوست با هم گشتهاند اين حقيقت را ببيند چشم بيدار شما اتحاد قوم مسلم مقتضاي دقت است اتحاد قوم مسلم، كار ما كار شما دوستي پاك و ايران تا ابد پاينده باد پر بهاران باد باغ ما و گلزار شما
برهمنم كه شدم چون عجم غلام علی من ضعیف چگونه به شعر پردازم كنار معجزه كامل كلام علی چو كودكی كه محبت ز مادر آموزد خوشم كه نكته میآموزم از مرام علی ز بندهای جهان آن زمان رها گشتم كه اوفتادم چون مرغكی به دام علی مساز بطن خودت را چو گور جانداران مرا غلام كند این صدا ز كام علی علی علی و علی عالی و علی اعلا پر است هفت ممالك ز عطر نام علی سلام ما به علی آن وصی پیغمبر سلام ما و رسولان به احترام علی چون نزد حضرت حق سجده كرده است و قیام بود قیام، همه سجده و قیام علی علی امیر خرابات عشق و توحید است تمام خلق به مستی كشند جام علی خدا كند كه بخوانم چو مردم آزاد علی امام من است و منم غلام علی
ابر در شیراز میبارد چو سیم فارسی دُر از این دریا نمی جویم که دور افتاده است از ته دریا دُر اشک یتیم فارسی شیخ را سرمست دیدم یک شبی از بوی نفت رفت با عطر کفن عطر و شمیم فارسی حضرت آقا این شعر را بسیار تحسین کردند و بهشوخی گفتند: به یاد آقای قزوه هم آوردید که به جای "خلیج" بگویند "خلیج فارس"!
شیری ست که مابین دو دریاست کنامش مهتاب نشسته سر هر گنبد این خاک مانند کبوتر که نشسته است به بامش از مرز فرا رفته به پیغمبری شعر با سعدی و با مولوی از عشق، پیامش شوقی ازلی دارم با خاک عزیزش عشقی ابدی در دل دارم به دوامش از شوق مشرف بشو ای باد صبا تا یک بار سلامم برسانی به امامش
نوانشایی و نو افشا، شبت خوش باد و روزت خوش اگرچه زیردست توست نتوانی چشید آخر از این قند و از آن حلوا، شبت خوش باد و روزت خوش
تنت از خستگی خرد و خمیر است بیا تا خانه بوی نان بگیرد بهـــــاران از تو تصویـــری ندارد؛ پــدر! پاییـــــز تقصیـــری ندارد نمیخواهم که در این فصل غربت، دل پرمهــرت از آبان بگیرد غریب و خسته و بی سرپناهم سیاه است آسمان بختگاهم برای برگهای زرد عمـــــرم بگـــو جنگل حنــابندان بگیــــرد پدر اندوه در دلهــا زیاد است سرِ راه تو مشکلها زیاد است بگو کی میرسد از راه آن روز که بر ما زندگــی آسان بگیرد خدا قوت.. نباشی خسته ای ماه! از این دنیای تاریک و پر از آه خدای یوسف ِ افتـــاده در چاه، تقاصت را از ایــن زندان بگیرد خدا را شکــــر اگر امروز غـــــم هست، حرم هست و حرم هست و حرم هست خودت گفتی به من، امکان ندارد دل سادات در ایــران بگیرد
همین که دور شوی خانهها شبیه همند کسی شبیه تو حرف مرا نمیفهمد؛ مسلم است که بیگانهها شبیه همند من و تو از غم دوری شبیه هم شدهایم که بعد زلزله ویرانهها شبیه همند به پای سوختنم اشک از چه میریزی؟ به چشم شمع که پروانهها شبیه همند مرا شراب نگاه تو مست کرده فقط که گفته است که پیمانهها شبیه همند؟ تو سرزمین منی، من شبیه بادی که نبست دل به تو؛ دیوانهها شبیه همند بیا کمی متفاوت به آخرش برسیم وگرنه اولش افسانهها شبیه همند کسی که میرود از گمشدن نمیترسد؛ بدون مقصد پایانهها شبیه همند "انسیهسادات هاشمی" از بانوان شاعر قم نیز غزلی خواند و بخصوص بیت اولش با تشویق رهبر همراه بود: مزهی عشق به این خوف و رجاهاست رفیق عشق، سرگرمیاش آزار و تسلاست رفیق قیمت یک شب از آن چشم، غزل نوشیدن سالها بیت به بیت آه و تمناست رفیق نشدم راهیات ای عشق که سیراب شوم تشنگی نابترین لذت دنیاست رفیق بارها تا لب این چشمه دویده است دلم این سرابی است که از دور گواراست رفیق اسم آن روز که نامیدهایاش "روز وصال" در لغتنامهی من "روز مبادا"ست رفیق "نیست در شهر عزیزی که دل از ما ببرد" بنشین شعر بخوان! دور جوانهاست رفیق این غزل هم با تحسین رهبری همراه بود. روز تشيیع تنش تیر و کمان برداشتند مردم این شهر درظاهر مسلمان عاقبت با صدای سکه دست از دینشان برداشتند بر سر همسایگانش سایهای پرمهر داشت از سرش هرچند روزی سایهبان برداشتند بذر ننگین جسارت بر تنی معصوم را این جماعت کاشتند و دیگران برداشتند دستهایی که بر آن تابوت تیر انداختند چند سال بعد، چوب خیزران برداشتند این شاعر بیست ساله قمی از اعضای دورههای آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی (آفتابگردانها) بود و بهرغم سن کم، توانست اقبال رهبری و شاعران را به دست آورد. طلوع میکنی آخر، به نور و نار قسم به آسمان، به افقهای بیسوار قسم هنوز منتظر بازگشتنت هستم به لحظههای غم رفتن قطار قسم خزان به سخره گرفتهست گریهی گل را به غصههای دل ابری بهار قسم نمانده است گل و نیست جای شکوه ز باد که میخورد به سر پر غرور خار قسم نشانده ام به دل خسته داغ شهری را به قلب خستهی این شهر داغدار قسم به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم دلم شبیه گسلهای شهر تبریز است به این سکوت... به این صبر پایدار قسم کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟ نه شهر مانده... نه یاری... به شهریار قسم ولی هنوز به آینده روشن است دلم به بخت روشن مردان این دیار قسم حضرت آقا با زبان آذری فرمودند: "شما تبریزی هستید؟" و پس از تأیید شیبانی فرمودند: «از ترویج قالی تبریز معلوم بود!»
یابد نشست و یک غزل تازه کار کرد در کوچه میگذشتم و پایم به سنگ خورد سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد از ذهن من گذشت که با سنگ میشود آیا چه کارها که در این روزگار کرد با سنگ میشود جلو سیل را گرفت طغیان رودهای روان را مهار کرد یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت بیسرپناهها همه را خانهدار کرد یا میشود که نام کسی را بر آن نوشت با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت زد شیشهای شکست و دوید و فرار کرد با سنگ مفت میشود اصلاً به لطف بخت گنجشکهای مفت زیادی شکار کرد یا میشود که سنگ کسی را به سینه زد جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد ناگاه بیمقدمه آمد به حرف، سنگ اینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد: تنها به یک جوان فلسطینیام بده با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد! وان هم صنمی بهر پرستیدن من شد» بیتی که آقا خواند از "طالب آملی" شاعر هندیسرا بود.
بايد برسم زود... خريدار زياد است من در به درِ پنجره فولادم و دیریست بين من و آن پنجره ديوار زياد است آنقدر كريمي كه بدهكار تو كم نيست آنقدر كريمي كه طلبكار زياد است! پاييز رسيدم به حرم با همه گفتم: اينجا چقدر چادر گلدار زياد است! با بار گناه آمدهام مثل هميشه با بار گناه آمدم اين بار زياد است! خورشیدی و ماهی و طلوعی و غروبی پس در حرمت روزۀ شکدار زیاد است! گندم به كبوتر بدهم؟ شعر بگويم؟ آخر چه کنم در حرمت؟! كار زياد است! نوروز به نوروز... محرم به محرم... سرمست زياد است، عزادار زياد است هرگوشۀ ايران حرم توست كه با تو همسايۀ ديوار به ديوار زياد است از دور سلامي و تو از دور جوابی اين فاصله انگار نه انگار زياد است *** یک شب که به رؤیای من افتاد مسیرَت دیدم چقَدر لذت دیدار زیاد است... درخواب سرِ سفرۀ اطعام، تو گفتی: هرقدر كه ميخواهي بردار... زياد است خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شدهست سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شدهست سرِ دین، طعمهی سرنیزهی تکفیر شدهست هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آوردهست گویی از معرکهها نعش شهید آوردهست بنویسید: تب ناخلفیها ممنوع! هدف آزاد شده، بیهدفیها ممنوع! در دل «عرش»، ورود سلفیها ممنوع! «عرش» یک روضهی فاش است که داغ و گیراست «عرش»… گفتیم که نام دگرِ سامرّاست تا «بهار عربی» روی علف باز کند جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند! عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست سینهی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان کورهی دوزخیان، گوشهنشین تبشان لهجهی عبری و لحن عربی، مکتبشان «نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد بیجگرها جگر حمزه به دندان گیرند انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند چه تقاصی ز لب قاری قرآن گیرند بیشتر زان که از این قوم، بدی میجوشد از زمین غیرت «حجربن عدی» میجوشد! سنگ تکفیر به آیینهی مذهب؟ هیهات! ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات! دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات! ما نمکخوردهی عشقیم، به زینب سوگند پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز! کفر بر سینهی توحید نشیند؟ هرگز! مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز! پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود بهار گیسوی چشمسبزی، که با زمستان جدال دارد مرام چشمش مرام جادو، هزار جنگل، هزار آهو خزر به گونه، خزان به گیسو، به جای ابرو هلال دارد کشیده نقشی به روی شالش، چه نقشههایی، خوشا به حالش نشان خونخواهی از جنوب و نشان مهر از شمال دارد پرنده ام رو به آسمانش همیشه دل بستهام به جانش که آرزوی من است و این من، چه آرزویی محال دارد چه چشمهای ترانهسوزی، چه وزن نابی، عجب عروضی شکوه شعردریست نامش، غزل کنارش خیال دارد تو شمس باشی و مولوی من، غزل بخوانی و مثنوی من چنان که پیر منی تو امشب، جوان شدن احتمال دارد بخند تقویم روزگارم! نشان نده چند سال دارم غمی که در سینهام نهفته، قریب هفتاد سال دارد حضرت آقا پس از تحسین این شعر، درباره جایی که شاعر خود را پیر توصیف کرده بودند پیشنهاد تغییر دادند و فرمودند: «پیری و مسائل آن را بگذارید برای پنجاه شصت سال دیگر!» جنگ، یک جدول تناسب بود تا جوابش همیشه این باشد: پدرم ضرب در چهل درصد، حاصلش، بخش بر زمین باشد... در جواب کسی که می گوید پدر از جنگ دست پر برگشت هر دو تا آستین او خالیست تا جوابش در آستین باشد همقطار پدر که عکاس است گفت در هشت سال جبهه و جنگ حسرتش ماند ? ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();
|
working();
|
« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما » هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد