با تمام شدن تعطیلات عید ، سریال "پایتخت" هم تمام شد. اما کاش کم لطفی های صدا و سیما به اقلیت های قومی هم روزی به پایان برسد.
اکنون چندین سال است که رویکرد سریالها برای خنداندن مردم با تمسخر در آمیخته است. کسی می آید دهانش را کج میکند، لباس نامرتب می پوشد، بدون این که پشت سرش را نگاه کند در مورد کسی حرف می زند که دست بر قضا آنجا حضور دارد و ... و در این میان چه کسی مضحک تر از یک شهرستانی که با آداب و رسوم تهران آشنا نیست؟! تا جایی که نگارنده به خاطر دارد این امر از سریال پرطرفدار و بسیار خوش آب و رنگ "پس از باران" شروع شد.
ارباب و سایر افراد طبقه ی بالا بدون لهجه بودند. ولی تمام رعایا و بیچاره ها لهجه ی گیلانی داشتند. به خاطر دارم که دو نفر مباشر لهجه دار! با حماقت های خود ، سعی در خنداندن بیندگان داشتند.
در سریال "همسایه ها" همه خیلی خوب و خوش بودند. ولی در این میان یک دختر گیلک (با بازی کمند امیر سلیمانی) با این مشخصات نقش آفرینی می کرد: خیلی می خورد، خیلی حرف می زد، متوجه اتفاقات نمی شد و باید کلی برایش توضیح می دادند، حرفهایی می زد که قبلا توافق شده بود که به کسی نگویند، مزاحم می شد، وقت شناس نبود و ... خانم فلورا سام خیلی از او بدش می آمد و همیشه با او بد برخورد می کرد. در سریال "ماه عسل" یوسف تیموری پسر شهرستانی بدون لهجه ای بود که اصطلاحا خیلی خراب کاری می کرد.
اما موضوع مهم، نقش یک دختر به عنوان شخصیت منفی فیلم (با بازی بیتا بادران) بود. با این تکیه کلام تاسف برانگیز: «پسره ی احمق! شهرستانی ». و چه عزم شدیدی برای بیان این مطلب داشت.ممکن است چنین استدلال شود که بیان چنین توهینی از سوی شخصیت «منفی» فیلم به نفع شهرستانی ها تمام می شود اما به نظر نگارنده از آن جایی که شخصیت های منفی نیز جذابیت زیادی برای مخاطب دارند، این استدلال چندان منطقی نیست.
با این همه تعارف که صدا و سیما با مردم دارد ، جا انداختن این حرف بین مردم کار درستی نبود. دست بر قضا نویسنده آن فیلم هم خانم فلورا سام بود. در سریال های سال های پیش مهران مدیری، آبدارچی ها و سپورها لهجه ترکی داشتند که دست کم برای نگارنده قابل تحمل نبود.
تردیدی نیست که تمامی حرفه ها قابل احترام اند، اما صرف نشان دادن یک قومیت، در موقعیتی شغلی که از نظر عموم پایین تلقی می شود، تحقیر و توهین را در پی دارد. اکنون نیز در سریال "پایتخت" دقیقا عده ای شهرستانی بدبخت، بی پول، آواره ، حقه باز و دارای لهجه ی مسخره حضور دارند و نکته در این جاست که همسرانشان خیلی منطقی ، موءدب، با شخصیت، صادق و روراست و صد البته «بدون لهجه» اند. نمایش این تقابل ها به چه معناست؟ بدیهی است وقتی کسی از یک جایی با عناصر فرهنگی ویژه وارد محیط جدیدی می شود، اشتباهات زیادی می کند.
خود من وقتی پا به مازندران گذاشتم، فرق غاز و اردک و را نمی دانستم. به باغ مرکبات، جنگل می گفتم و موچبات خنده ی اطرافیان را فراهم می آوردم. به همین ترتیب کسی که از روستا به شهر می آید، با بلیط اتوبوس و پارکینگ ریموت دار و آیفون تصویری و دستگاه خودپرداز آشنا نیست.
علت این امر ، حماقت یا کم بودن بهره ی هوشی نیست. فقط نا آشنایی است. گیرم که چند موقعیت خنده دار هم پیش آمد. ولی اصرار بر نشان دادن این موقعیت ها چندان منصفانه نیست
بهارک همتی نورانی