.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
مردم شهيدپرور مازندران در انتظار اقدام مسئولان؛
چرا ارزشها کم رنگ شدند؟ / متجاوزان كجا دفن شدند!
در پی اعدام 3 نفر به جرم تجاوز به عنف، اغفال زنان و دختران و منافی عفت، سرکرده اعدام شده ها را به نحو قابل توجهی تشيیع و در گلزار شهدائی که در حال بهسازی بوده و در چند متری سردار شهیدان استان دفن نمودند ...
چرا ارزشها کم رنگ شدند؟ / متجاوزان كجا دفن شدند!

ناهنجاریها وقتی هنجار شود ، ارزشها رنگ می بازد و هنجار شکنان مقدس می شوند.

به گزارش شمال نيوز، در پی اعدام 3 نفر به جرم تجاوز به عنف، اغفال زنان و دختران و منافی عفت که چند روز گذشته در یکی از استانهای شمالي کشور در ملا عام به دار مجازات آویخته شدند حوادث قابل توجه ای فرهنگی را برای مسئولان و مردم در برداشت که مورد بررسی قرار مي گيرد.

شنیده شده جسد یکی از اعدام شده ها در زمان شستن ،پایش حرکت کرد و ضربانش دو بار زد و قلبش هم حرکت نمود این شایعه افراد ناآگاه و کم اطلاع باعث این شد جنازه سریعا به یکی از مراکز درمانی منطقه منتقل گردد و شایع زنده شدن یکی از اعدامی دهان به دهان گردید و به قول معروف این خبر  یک کلاغ چهل کلاغ شد و از مرکز درمانی كوچك به مرکز بزرگتر و برای نجات جسدی که بیش از یک ساعت جانش از بدنش خارج شد را از شهری به شهری دیگر( همجوار) برای برگرداندن بد نام کنندگان زنان و دختران جامع اسلامی نه برای نجات ؛ بلکه برای برداشتن پرچم مقابله فرهنگی با نظام و حمایت از هنجار شکنان و کم ارزش نشان دادن قانون مجازات اسلامی را در مرحله نخست ،در دستور کار ضد فرهنگی شان قرار دادند.

موضوع در همین جا به پایان نرسید، در شهر دیگر و اطرافیان نفر اول باند شیطان صفتان برای نشانه گرفتن اهداف نظام اسلامی و قوه قضائیه آستین بالا زدند و سرکرده اعدام شده ها را به نحو قابل توجهی تشيیع و در گلزار شهدائی که  توسط بنیاد شهید منطقه
در حال بهسازی بوده و شهرداری هم با نصب تابلوئی ، دفن اموات را ممنوع اعلام کرده بود، اعدامی را در چند متری سردار شهید حاج بصير دفن نمودند.

روز پنج شنبه هم روزنامه ايران در صفحه حوادث خود گزارشي از اعدام اين سه نفر چاپ کرده است که متن کامل گزارش در زير آمده است:

" سه پسر شيطان‌صفت كه به اتهام ربودن و تجاوز به 13 دختر و زن محكوم به اعدام شده بودند، سحرگاه ديروز چهارشنبه در ميدان اصلي شهرستان بابلسر به دار مكافات آويخته شدند.

سرهنگ رمضان قاسمي رئيس اطلاع‌رساني پليس مازندران در تشريح جزئيات اين پرونده به خبرنگار اعزامي ما گفت: تحقيق و رديابي براي شناسايي و دستگيري متهمان از تابستان سال 86 همزمان با مراجعه و شكايت يك زن باردار به اداره پليس بابلسر آغاز شد.

 او با چهره‌اي وحشتزده به مأموران گفت: چند روز قبل براي انجام كاري به بازار رفته بودم كه هنگام بازگشت به خانه ناگهان متوجه شدم پسر پرايدسواري در تعقيبم است. از آنجا كه ترسيده بودم، قدم‌هايم را تندتر كردم تا اينكه به در خانه رسيدم، اما همان موقع پسر ناشناس پياده شد و سعي كرد خود را به من برساند، اما با عجله وارد حياط شده و در را محكم بستم. اين در حالي بود كه پسر ناشناس از بالاي در تكه كاغذي به داخل حياط انداخت كه شماره‌اي روي آن نوشته شده بود.

 ساعاتي بعد با همان شماره تماس گرفتم و از مرد ناشناس خواستم مزاحمم نشود، اما با تهديد از من خواست به حرف‌هايش گوش دهم وگرنه موضوع را با شوهرم در ميان مي‌گذارد. با شنيدن اين حرف‌ها بشدت آشفته شده و سعي كردم خودم را از مخمصه نجات دهم، اما ديروز به تصور اينكه او از مزاحمت‌هايش دست كشيده، براي انجام كاري از خانه خارج شدم، اما ناگهان پسر ناشناس مرا به زور سوار خودرو كرد و يك حوله آبي هم روي سرم انداخت، بعد هم مرا به محل نامعلومي كشاند و بدون توجه به التماس‌هايم مرا مورد آزار و اذيت قرار داد و بعد هم در خيابان رهايم كرد و گريخت.


مأموران پليس آگاهي بلافاصله با دريافت اين شكايت و به دستور دادستان شهرستان، تحقيقات ويژه براي دستگيري شيطان‌صفت فراري را آغاز كردند تا اينكه چند روز بعد دو دختر دانشجوي غير‌بومي با مراجعه به اداره آگاهي شكايت‌هاي مشابهي مطرح كردند. يكي از آنها به افسر پرونده گفت: چند ماه قبل به ساري رفته بوديم كه هنگام بازگشت به خوابگاهمان در بابلسر، سوار خودروي پرايدي شديم كه دو سرنشين داشت.

ابتدا فكر كرديم راننده مسافربر است اما در بين راه او و دوستش خود را دانشجو معرفي كرده و با ما طرح دوستي ريختند. بعد از طي مسافتي نيز ما را به نوشيدن قهوه دعوت كردند. بين راه در حال نوشيدن قهوه بوديم كه پسر جوان ديگري كه از دوستان سرنشينان پرايد بود به جمع ما پيوست. پس از خوردن قهوه سوار ماشين شديم اما دقايقي بعد از هوش رفتيم.

وقتي هم چشم باز كرديم خودمان را در بيمارستان ديديم. پس از بررسي‌هاي لازم از دوستانمان شنيديم كه 3 پسر جوان پس از اجراي نقشه سياه جنايتكارانه و آزار و اذيت ما را در حوالي خوابگاه رها كرده و ناپديد شده‌اند.دو قرباني جنايت شيطاني علت تأخير چند ماهه در شكايت‌شان را نيز تهديد‌هاي دائمي تبهكاران اعلام كرده و گفتند سرانجام پس از چند ماه زندگي بحراني و زجرآور تصميم به شكايت گرفتند.

به دنبال اين شكايت 3 دختر دانشجوي غيربومي ديگر نيز از شيطان‌صفتان به دادسرا اداره آگاهي شكايت بردند. آنها نيز گفتند: يك روز هنگام قدم زدن كنار ساحل با 3 پسر ناشناس آشنا شده و طرح دوستي ريختند. همان موقع نيز يكي از آنها همه را به نوشيدن قهوه دعوت كرد اما بعد از خوردن نوشيدني مسموم بلافاصله بي‌حال شده و در يك ويلا مورد تجاوز قرار گرفتيم. سپس نيمه‌جان در خيابان رها شده و با كمك مردم خود را به بيمارستان رسانديم.


همزمان با افزايش شكايت‌ها به 13 فقره مأموران كه احتمال مي‌دادند با يك باند آدم‌ربايي و تجاوز روبه‌رو هستند دامنه تحقيقات را افزايش دادند. با چهره‌نگاري رايانه‌اي يكي از متهمان را شناسايي و 15 مرداد سال 86 او را در عملياتي ضربتي شناسايي و دستگير كردند. به دنبال اعتراف‌هاي «علي» و دو همدست ديگرش به نام‌هاي ياشار و اميرحسين نيز دستگير شدند. اما متهمان در تمام مراحل تحقيق منكر هر جرمي شده و اعلام كردند با شاكي‌ها دوست بوده و آنها با ميل خود به خلوتگاه شيطاني قدم گذاشته بودند.


با اين وجود و براساس اظهارات شاكي‌ها پزشكان بيمارستان‌ها و ساير شواهد و مدارك، سرانجام ارديبهشت سال 88 متهمان در دادگاه كيفري استان مازندران محاكمه و به اتهام آدم‌ربايي هر يك به 15 سال زندان و به خاطر تجاوز به عنف به اعدام و شلاق محكوم شدند.


به دنبال اعتراض متهمان، پرونده در شعبه 27 ديوان عالي كشور تحت رسيدگي قرار گرفت كه حكم صادره تأييد شد.


اعدام متجاوزان به عنف
همزمان با تأييد حكم عاملان جنايت‌هاي سياه، وكيل مدافع آنها با ارسال نامه‌اي به كميسيون عفو قوه قضائيه، خواستار بخشش مجازات اعدام محكومان شد.

اما پس از رد اين درخواست، دستور اجراي قطعي حكم از سوي مقامات قضايي صادر شد.


بدين‌ترتيب سحرگاه ديروز سه شيطان‌صفت براي اجراي حكم، به ميدان اصلي بابلسر منتقل شده و پيش از طلوع آفتاب همزمان با تشريفات قبل از اعدام، در مقابل چشمان صدها تن از مردم به دار مجازات آويخته شدند.


گفت وگو با اعدامي ها


 نگران خانواده ام

علي معروف به اميرعلي متولد سال 1362، اهل و ساكن بابلسر، مجرد و فرزند سوم يك خانواده شش نفري بود. او درباره وضعيت زندگي‌اش گفت: پدر و مادرم باسواد هستند. پدرم نيز در كار خريد و فروش ملك است.

بعد از گرفتن ديپلم در مغازه پدرم مشغول به كار شدم تا اين‌كه يك بار براي 17 روز به خاطر يك چك سرقتي بازداشت شدم اما سرانجام با اثبات بي‌گناهي‌ام، آزاد شدم. يك بار ديگر هم، به خاطر شركت در نزاع درگير شده و بلافاصله پس از بازداشت آزاد شدم.


از مجازاتي كه برايت در نظر گرفته شده خبر داري؟
بله، اما مرتكب هيچ خلافي نشده‌ام! چراكه شاكي‌ها با ميل خودشان به خانه مي‌آمدند اما به دليل اين‌كه پولدار بودم و برايشان خوب خرج مي‌كردم، دوست داشتند با آنها ازدواج كنم اما وقتي به خواسته‌شان نرسيدند برايم پاپوش درست كردند.

چرا به اين خط كشيده شدي؟
به خاطر چشم و هم‌چشمي‌ با دوستانم و تفكرات غلط.


آيا از اين‌كه اينجا هستي پشيماني؟
بله، از اين‌كه به نصيحت‌هاي والدينم گوش نداده و زودتر ازدواج نكردم پشيمانم و افسوس مي‌خورم، چراكه من در يك خانواده بسيار خونگرم و بامحبت بزرگ شدم و از بچگي عاشق پدر و مادرم بودم.


بهترين دوران زندگي‌ات؟
بهترين دوران و شيرين‌ترين تجربيات زندگي‌ام، باور كنيد دوران سه ساله زندان. من در اين مدت شايد به اندازه سه هزار سال فكر كردم و از اين‌كه راه بهتري براي ادامه زندگي مناسب انتخاب نكرده و به نصيحت‌هاي والدينم بي‌توجه بودم و پشيمانم.


از اعدام نمي‌ترسي؟
چرا اما بيشتر نگران خانواده‌ام هستم چون مي‌دانم كه با اجراي حكمم آنها سرافكنده‌تر مي‌شوند. فكر اين‌كه آنها چگونه بايد اين همه عذاب و سختي را تحمل كنند ديوانه‌ام كرده و نمي‌دانم چه كنم!


اي كاش از خانواده دور نبودم

نام: رحمت‌الله
سن: 27 سال
متهم كه ساكن بابلسر است درباره زندگي‌اش مي‌گويد: «پدرم مغازه‌دار است و من نيز فرزند دوم يك خانواده شش نفري هستم.

وي با اشاره به دوران نوجواني‌اش گفت: وقتي 17 ساله بودم با آن‌كه در خانه به من محبت بسيار مي‌شد، از اين‌كه از پدرم پول توجيبي بگيرم بسيار بيزار بودم و زجر مي‌كشيدم به همين خاطر براي به دست آوردن استقلال مالي از روستا به بابلسر آمدم و در يك نمايشگاه خودرو كاري براي خودم دست و پا كردم.


در همان زمان هم درس مي‌خواندم. طي سه سال تقريباً به استقلال مالي موردنظرم رسيدم و براي خود يك خودرو زانتيا خريدم و بدون اطلاع خانواده‌ام نيز خانه‌اي اجاره كردم. با اين حال به دليل آن‌كه از مادرم بسيار حساب مي‌بردم همه‌چيز را مخفي كرده بودم.


فكر مي‌كني چرا اين‌گونه گرفتار شدي؟
من نتوانستم خودم را با فرهنگ شهرنشيني تطبيق بدهم چراكه عقده‌هاي زيادي در وجودم بود. براي آن‌كه از ديگران كم نياورم سعي مي‌كردم مثل بقيه رفتار كنم. ضمن اين‌كه فكر مي‌كنم اگر اينقدر از خانواده‌ام دور نبودم و زودتر ازدواج مي‌كردم چنين سرنوشتي نداشتم.


مي خواستم از ديگران عقب نمانم

نام: اميرحسين
سن: 33 سال.
او كه مجرد، اهل فريدونكنار و ساكن بابلسر است فرزند آخر يك خانواده هشت نفري است. خودش مي‌گويد: «پدرم تاجر بود و من هم پس از ديپلم در مغازه پدرم كار مي‌كردم تا اين‌كه بطور اتفاقي با اميرعلي آشنا شدم.»


علت دوستي‌ات با دختران و ارتباط با آنها چه بود؟
عوامل محيطي و اجتماعي، چون زماني كه مي‌ديدم پسران همسن و سالم در شهرك‌هاي ويلايي اطراف شهر با دختران به راحتي ارتباط دارند، مي‌خواستم از آنها عقب نمانم. به هر صورت من دختران را مقصر اصلي اين ماجرا مي‌دانم چراكه ما چهره خوبي داشتيم و خوب هم برايشان پول خرج مي‌كرديم. آنها هم فريب ظاهر ما را مي‌خوردند و به راحتي با ما دوست مي‌شدند.

از بدترين دوران زندگي‌ات بگو.
بدترين زمان زندگي‌ام، سه سال زندان و دوري از خانواده و دوستانم است چون من بسيار نازپرورده خانواده بخصوص پدرم بودم و از نظر مالي هيچ كم و كسري نداشتم. حالا هم نگرانم كه بعد از اعدامم چه بر سر خانواده‌ام مي‌آيد و از اين‌كه به نصيحت‌هاي پدرم گوش ندادم بسيار پشيمانم! اما افسوس كه پشيماني سودي ندارد.



انتظار مي‌رود مسئولان و متوليان فرهنگي استان در اين زمينه اقدام مناسبي را انجام دهند. البته فقط اميدواريم ....


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

نا شناس 27 فروردين 1389
رئیس و اعضای کنگره سرداران شهید مازندران چرا در خواب زمستانی بسر میبرند؟فکر میکنیم با تخریب مزار شهدا هم این افراد در خواب باشند.استاندار بایستی نسبط به این موضوع عکس العمل جدی نشان بدهد در غیر اینصورت اولین خلاف 89 کلید میخورد.
نا شناس 27 فروردين 1389
قابل توجه فرمانداروامام جمعه فریدون کنار .شهرداری به چه حقی اجازه دفن درمزارشهداراصادرکرد.ایاماشهیددادیم که مسوولان بخوابند
نا شناس 28 فروردين 1389
جناب آقای دکتر صمیمی ریاست محترم بنیاد شهید استان بد نیست شما هم به هوش باشید
نا شناس 28 فروردين 1389
قابل توجه مدیر کل بنیاد حفظ و آثار دفاع مقدس
نا شناس 28 فروردين 1389
سردار شهيد بصير از افتخارات انقلاب است . چرا بايد اجازه دهيد كه يك خوك كثيف در گلزار شهدا كفن شود. بنده برادر شهيد و يك جانباز 50% هستم . اگر فرزندم چنين جنايتي مرتكب مي شد او را قطعه قطعه مي كردم و در لنجن زاري آلوده دفن مي كردم.
نا شناس 28 فروردين 1389
رئیس و اعضای کنگره شهدا به مسائل فرعی هم در استان احاطه ندارند .چه رسد به این موضوع..!...
نا شناس 28 فروردين 1389
با سلام واقعا فقط امیدواریم ، جای نگرانی است که چرا در جامعه اسلامی و در ایران عزیز ما این اتفاق افتاد،آقای صمیمی مطمئن باش اگر شما سکوت کنی ما سکوت نمی کنیم. کجایید ای حافظان ازرشها، باید برویم خون گریه کنیم
از فرزندان خود خجالت بکشید که این روزها را به اینان نشان میدهید.
نا شناس 28 فروردين 1389
من برای دفن یکی ازبستگان به هرجایی متوسل شدم شهرداری اجازه نداد چطور به این خانواده به خاطر نفوذ درشوراوشهرداری اجازه دادند استانداررسیدگی کنذ.
نا شناس 29 فروردين 1389
سلام عليكم...
قابل توجه دوستي كه اعضاي ستاد كنگره ي شهدا را نا آشنا به مسايل فرعي استان دانستند:
دوست عزيز!
تا آنجا كه حقير به عنوان يك روزنامه نگار مطلع هستم ،خواندن يك خبر و قضاوت كردن بر اساس همان خبر، كار يك فرد فرهيخته نيست... و اما اين كه اين اتفاق چه ربطي به كنگره ي شهدا دارد براي بنده كه از خدمت گزارن اين مجموعه هستم جاي بسي تأمل است.. چرا كه در هيچ قسمت از شرح وظايف كنگره شهدا در خصوص حفظ قبور شهدا و يا ساماندهي آنها اشاره نشده است.. تا آنجا كه حقير مي داند «تكيه معصوم زاده» كه محل تدفين شهيد بصير و حدودا 80 تن از شهداي شهر ستان فريدون كنار است، بخشي از قبرستان عمومي شهر محسوب مي شود و براي دفن اموات بنابه تشخيص هيت امنا كه همه ي آن ها از بين خانواده هاي شهدا انتخاب شده اند ،عمل مي شود. با اين وجود برادران كنگره شهدا بعد از مطلع شدن با مسوولين مربوطه(رياست محترم بنياد شهيد)، قضيه را در ميان گذاشتند كه ايشان در جواب اظهار داشتند كه دفن فرد مورد نظر خارج از طرح ساماندهي گلزار شهداست...
و اما در پاسخ به آن دوست عزيز :
برادر و يا خواهر ارجمند! شايسته بود قبل از هر گونه اظهار نظر، شما براي كسب اطلاعات بيشتر در مسايل ديني كمي به خودتان زحمت مي دايد تا براي تان روشن شود كه اين فرد كه قبل از اعدام توبه كرده و از عمل حرام خود پشيمان شده و حكم اعدام نيز بر او جاري شده چه جايگاهي در نزد پروردگار دارد؟! اگر چنين زحمتي را به خود مي داديد نه قضاوت تان از روي احساس مي شد و نه مرتكب گناه زشت «تهمت» مي شديد...
مفيد اسماعيلي سراجي
نا شناس 29 فروردين 1389
حتما ایشان با شما سابقه دوستی یا فامیلی داشته که در کنار تان ویا مقابل تان توبع کرده ؟ در ضمن آگر خبرنگار هستید آخرین گفتگوی شیطان صفتان با روزنامه ایران را حتما مطالعه نکردید چون تا چند لحظه به دار آویخته شدن هم موضوع تجاوز به عنف را کتمان کردند ومی گفتند ما کاری نکردیم و زنان ودختران به میل خودشان با ما ارتباط داشتند . شاید هم روزنامه دولتی ایران همانند خبرهای سیاسیش دورغ نوشته باشد؟ شاید.!!! و شاید هم شما در این مورد رپرتاژ گرفته اید. یک بسیجی ازفریدونکنار
نا شناس 31 فروردين 1389
تا اين‌كه يك بار براي 17 روز به خاطر يك چك سرقتي بازداشت شدم
نا شناس 1 ارديبهشت 1389
معدوم امير حسين...: بسيار پشيمانم! اما افسوس كه پشيماني سودي ندارد..(چرا به روزنامه ايران .. تو همين سايت هم نوشته )
..... 14 ارديبهشت 1389
فرعون هم وقتی در نیل گرفتار شد توبه کرد...
همشهری ها اینو بدونید که این یکی از چندین کاهلی ماست...

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.285 seconds.